-
برحمتک یا ارحم الراحمین
دوشنبه 2 مردادماه سال 1391 21:57
از شیرین ترین اوقات این روزها لحظات اذان مغرب است... نماز را بخوانی و بنشینی برای هر که می شناسی دعا کنی... برای عاقبت به خیری شان... برای حیات پاکیزه داشتنشان... دعا کنی که جمله جان شوند تا لایق جانان شوند... دعا کردن در حق دیگران لذت خاصی دارد.... یک رشته عمیق محبت و گذشت بین قلب آدمیان نقش می زند... رقت قلب می...
-
میثاق...
دوشنبه 2 مردادماه سال 1391 13:16
مرا عهدی است با جانان که تا جان در بدن دارم... هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم... الا ای پیر فرزانه مکن منعم ز پیمانه... که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم... در لیست بلند بالای پیمان های بسته و شکسته شده این هواداری را باید ثبت کرد... می خواستم بنویسم دلهایمان را بر مومنین رئوف بگردان، اما مگر می شود مومنان...
-
تو همه هستی من، تو همه زندگی من هستی...
شنبه 31 تیرماه سال 1391 21:35
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 سلام بر ماه مبارکش حکایت غریبی است حکایت دلبستگی و تعلق، وابستگی و محبت... مهم است که با چه پیوند بخوری و بر دور چه ساقه ای بپیچی... یکبار در وبلاگی خواندم که کلمه عشق برگرفته از گیاه عشقه است از نوع پیچندگان... مفهومش همان پیچیدن و پیوند خوردن...
-
یکی بود و جز او هیچ نبود...
جمعه 30 تیرماه سال 1391 14:25
قصه ما اینگونه آغاز می شود... گوشه آن دخمه تاریک و نمناک نشسته... لباسش ژنده است و کثیف... هیچ از آن نور فرزانگی در چهره اش باقی نیست... روزگارش با فلاکتی غریب سپری می شود ... تنهای تنهاست... تند خوی شده و بدخلق، این روزها حتی حوصله خود را ندارد... دلش تنگ او است... به یاد می آورد آنچه را که داشته... این موجود مفلوک...
-
در وادی خاموشان...
جمعه 30 تیرماه سال 1391 00:44
روزی خواهم رفت... روزی صدای سکوت برای همیشه در این خانه می پیچد... ... دیروز با نگار گفتگوی برخط یا همان چت خودمان را داشتیم... وقتی آدم ها دور می شوند دیگر نمی دانی از چه بگویی... از بین این روزهایی که گذشته کدام را برایش باز بخوانی... فاصله... سکوت... هر کدام به تنهایی زخمشان کاری است... همین یک هفته سکوت اجباری،...
-
ضیافت الله...
شنبه 24 تیرماه سال 1391 01:00
نام برنامه روح الله است... با سخنان امام خمینی رحمه الله آغاز می شود... درباره ماه مبارک رمضان می گویند، درباره ضیافت الهی... مضمون سخنان این بود که ماه رمضان، ماه ضیافت الهی است... دعوت شده اید به مهمانی خداوند... هر میزبان برای میهمانش تنقلات و یا تفریحی فراهم می کند و خداوند در این ماه از بندگانشان با روزه و هم...
-
درد دل...
جمعه 23 تیرماه سال 1391 18:10
می خواهم درد دل کنم... این روزها تشنه این کلامم که فردی بایستد مقابلم و بگوید ببین داری اشتباه می کنی... برایم دلیل بیاورد، با همان نگاه به باطن امور... که این راه درست نیست... اینجا حرف و عملت تناقض دارند... هر چند من اول نپذیرم... قانع نشوم، اصلا ناراحت شوم و کار به بحث و جدل کشد... فقط یک نفر لطف کند و بگوید...
-
نگاهی ماورای ظواهر
جمعه 23 تیرماه سال 1391 00:30
فاصله حرف و عمل زیاد است... گاه اصلا نمی دانیم که دلیل بسیاری از گرفتاری هایمان همین فاصله کذایی است... گاه در ظاهر امور متوقف می شویم و حدیثمان می شود داستان سر و سنگ... این جملات... این نگاه شهید خرازی به مسائل که از ظواهر امور گذر میکند و باطن و معنا را میبیند مرا محسور کرد... چند مطلب قبل نوشته بودم اما باز...
-
الا عبادک منهم المخلصین...
سهشنبه 20 تیرماه سال 1391 17:48
کار برای خود کردن نفس پرستی است... کار برای خلق کردن بت پرستی است... کار برای خدا و برای خلق کردن شرک و دوگانه پرستی است... کار خود و کار خلق برای خدا کردن توحید و خداپرستی است [1] ... *** هر چه در وادی خاطرات شهدا می گردم، در سخنان و رفتارشان بیشتر به این معنی بر می خورم... اخلاص... برای خدا کار کردن... و چیست معنی...
-
علمدار... ادامه...
دوشنبه 19 تیرماه سال 1391 20:58
اگر برای خدا جنگ میکنید احتیاج ندارد به من و دیگری گزارش کنید. گزارش را نگه دارید برای قیامت. اگر کار برای خداست گفتنش برای چه؟ دیروز تلاش خاصی برای شرکت انجام دادم... از صبح که بیدار شدم احساس خستگی ممتد می کنم... حداقل از صبح تا غروب برای سه نفر تعریف کردم که بله ما چه جانفشانی ها نمودیم... شاید اگر افراد دیگری دم...
-
علمدار... ادامه...
دوشنبه 19 تیرماه سال 1391 16:54
حسین مشغول دیده بانی بود و اعتنایی به آتش دشمن نداشت. باران گلوله های قبل از پاتک عراق به اوج خود رسیده بود، صدای انفجار چون طبل و دهل طلائیه را فرا گرفت. حسین از سنگر بیرون آمد و یک گردان تانک در سمت چپ دژ دید. خودش را از دژ بالا کشید. موج انفجار گلوله ای به زمینش زد. دوباره برخاست. هنوز روی دژ نرسیده بود که غباری از...
-
علمدار... ادامه...
شنبه 17 تیرماه سال 1391 23:13
جاده ی خندق از میان هور می گذشت. زیر آتش عراقی ها بود آخر جاده، چند متری عراق، پد چهار. گذشتن از آن جاده و رسیدن به پد چهار خیلی چیزها می خواست. مثل شجاعت، ایثار، مهارت و... رساندن تدارکات بهشان سخت بود. یک روز گلایه کردند که از نظر تغذیه و تدارکات به آنها رسیدگی نمی شود. آن روز خودش یک وانت را پر از میوه و غذا کرد و...
-
علمدار...
جمعه 16 تیرماه سال 1391 23:10
جوانی خوش رو، مهربان و صمیمی. با اندامی نسبتا لاغر و سخت متواضع. افسوس که چشم ظاهربین راهی به سوی باطن اشیا ندارد، اگر نه سجده ی ملائک را در برابر عظمت او می دیدی. و آن آیه ی مبارکه را دیگر بار میشنیدی: « انی اعلم مالا تعلمون » آخرین بار که حاج حسین را دیدم در عملیات کربلای پنج بود. در شرق ابوالخصیب. وقتی از این...
-
فرمانده کل قوا...
جمعه 16 تیرماه سال 1391 18:28
چند وقتی است که دیگر تحمل قیل و قال سایت های خبری را ندارم... همیشه تاکید خاصی بر کارهای تشکیلاتی دارد. اینکه اگر دور هم جمع می شویم اوقاتمان تنها به تفریح و شوخی نگذرد و یک برنامه مدون برای فعالیت فرهنگی داشته باشیم... قرار شد من درباره شهدا مطالعه داشته باشم... این روزها اگر فراغتی باشد به جای چرخ زدن در سایت های...
-
السلام علی ربیع الانام...
چهارشنبه 14 تیرماه سال 1391 23:10
چه بگویم از غم تنهایی... جان به لب رسید آقای ما.... میلادتان مبارک... اللهم عجل لولیک الفرج.... اللهم عجل لولیک الفرج.... اللهم عجل لولیک الفرج.... * در مفاتیح خواندم که شب نیمه شعبان پس از شب قدر فضیلت دارد... التماس دعا دوستان... «ربیع الانام» یکی از زیباترین القاب حضرت مهدی (علیه السلام) است که در زیارت آن حضرت...
-
فریاد از این ستم...
چهارشنبه 14 تیرماه سال 1391 10:23
نمی دانم بخندم یا گریه کنم... بخندم به این حرص جاهلانه یا اشک بریزم بر این ستمگری به خود... خنده ام نمی گیرید اما... از مهلک ترین بلاهایی است که می توان بر سر خود آورد... گرفتار شدن به وادی خودبرتر بینی و ندیدن اشتباهات خود... اینکه همیشه دیگران را مقصر بر اشتباهاتی که رخ می دهند بدانی و هیچ گاه انگشت اشاره به سمت خود...
-
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها...
سهشنبه 13 تیرماه سال 1391 19:58
نزدیک به سه ساعت و اندی جلسه داشتیم... ناهار نخورده بودم و با شکم گرسنه سربالایی دانشگاه شهید بهشتی را تا دانشکده برق بالا می رفتم... انشا الله قرار است پروژه جدید بگیریم... این پروژه را خیلی دوست دارم و با وجود مشغله بسیار خود داوطلب سرگروهی آن و طی کردن هفتگی این سربالایی شدم... اگر درست اجرایی شود، انشا الله وقتی...
-
یوم لاینفع مال و لابنون، الا من اتی الله بقلب سلیم
شنبه 10 تیرماه سال 1391 16:26
یا مالک " حتی تشکیل حکومت اسلامی، جهاد فی سبیل الله، مبارزات بزرگی که علمای دین و اولیای دین و انبیای الهی انجام داده اند، به نحوی مقدمه برای این هدف است که حقایق الهی به دلهای پاک برسد... بزرگترین و نفیس ترین و گرانبهاتربن امانتی که خدای متعال به ما داده است، معارف الهی و حقایق الهی است، این ها را بایستی به صورت...
-
نگار من که به سفر می رود...
پنجشنبه 8 تیرماه سال 1391 10:43
مهمانی خداحافظی است... نگارم آهنگ سفر کرده... رهسپار است به سوی همسرش، به همان سرزمین پر از برف و یخ در شمال اروپا، به غربتی که از رفتنش معاف شدم... موقع خداحافظی آرام در گوشش می گویم مراقب روحت باش نگاری... آدم ها در غرب راحت سقوط می کنند... و وقتی با چشمانی خیس می گوید اگر با فکر زندگی پس از مرگ قدم برداری دنیایت...
-
الذین یبلغون رسالات الله...
پنجشنبه 8 تیرماه سال 1391 00:03
خوبست کمی این مفهوم جهاد فرهنگی را روشن تر کنیم... "تبلیغ یعنی رساندن. رساندن چه؟ رساندن آن حقایقی به اذهان و دل های مخاطبان که بدون آن دچار خسارت خواهند شد... تبلیغ هم جنبه الهی دارد هم جنبه انسانی، چون دستگیری از دل ها و ذهن ها و انسانهایی است که دچار عدم علم و شک شده اند... به این وظیفه باید با این چشم نگاه...
-
اهمیت اصلاح فرهنگی
دوشنبه 5 تیرماه سال 1391 23:34
علاج مشکلات این کشور را چیز دیگری جز اصلاح فرهنگی نمی تواند بکند. ما یک تصحیح فرهنگی لازم داریم. قدم اول برای اصلاح... یک مرکز بینای هوشیار نگاه کند و ببیند مشکلات فرهنگی جامعه چیست... به مشکلات کوتاه مدت هم توجه نکند... مثلا فرض بفرمایید - به عنوان مثال ذکر می کنم- ما ذهنمان به مشکلات جوانان می رود؛ البته مشکلات...
-
جهاد فرهنگی
یکشنبه 4 تیرماه سال 1391 11:29
جهاد فرهنگی... نام کتابی است که خانم حسینی برایم فرستاده اند. یک جبهه جنگ را فرض بفرمایید که یک مجموعه سرباز، با فداکاری و با قدرت تصمیم می جنگند؛ مثل جنگی که ما هشت سال در جبهه داشتیم. در آن زمان از هر کدام علت مبارزه را می پرسیدی می گفت: "وظیفه من است. امام گفتند، دستور دینی من است. دشمن به کشور من تجاوز کرده،...
-
خط قرمز!
شنبه 3 تیرماه سال 1391 09:40
چند وقتی است که در خصوص این مطلب با خانم حسینی گفتگو می کنیم...موضوع بر می گردد به حدود روابط خانم ها و آقایان به خصوص در فضای مجازی... لینک این وبلاگ را برایم فرستاده بودند: http://mahzar-haq.blogfa.com روابط خانم ها و آقایان از آن موضوعات چالش برانگیزی است که به گمانم اکثرمان با آن دست به گریبانیم و محتاج الگویی...
-
اگر می خواهید ما را بشناسید داستان کربلا را بخوانید...
سهشنبه 30 خردادماه سال 1391 23:07
کتاب کردستان شهید چمران را باز می کنم... دست خط شهید چمران است... برایشان بخوان از مصیبت های پاوه... و ما اداراک از مصیبت های پاوه... ملت شریف و قهرمان ایران بنام شهداء خونین کفن پاوه، بنام مجروحین و بنام همه رزمندگان از خود گذشته. از شما هموطنان عزیز و از اینهمه احساسات پاک و اینهمه بزرگواری و اینهمه احساس مسئولیت...
-
با کریمان کارها دشوار نیست...
یکشنبه 28 خردادماه سال 1391 17:16
سر زده ام به دو اتاق محبوبم... آرامش اینجا جادو می کند... فاصله افتاده بود بین ما و بچه های فنی و حال مجبور شده ایم به کوچ... به یاد زندگی می افتم که زندگی سرشار است از این کوچ ها و دل کندن ها... نمی دانم چرا آدمیزاد اینقدر راحت انس می گیرد... و چه شیرین است این رفتن ها اگر برای او باشد... دلم می خواهد فریاد بزنم......
-
زین پس نگوییم غرغرو
شنبه 27 خردادماه سال 1391 19:58
یا سمیع این مطلبمان حال و هوایی غیر جدی دارد... شکر، اوضاع کاری سرو سامان یافته... هفته پیش خیلی هفته شلوغی بود، از محل قبلی مان جا به جا شدیم... بعضی از بچه ها منظم نمی آمدند و حسابی کلافه شده بودم از دستشان... شکایت بردن نزد مقامات بالا همانا و انتقال ناگهانی کل تیممان به وسط دفتر اصلی همانا.. برایم سخت بود دل کندن...
-
لا حول و لا قوه الا بالله....
چهارشنبه 24 خردادماه سال 1391 08:52
نمی دانم این ابرهای بارانی را کدام باد تندی مهمان آسمانم کرده... دلم شور می زند... غم غریبی به جانم چنگ انداخته... ... یا الله و یا الله و یا الله ... یا رحمن و یا رحمن و یا رحمن... لا حول و لا قوه الا بالله ... لا حول و لا قوه الا بالله .... لا حول و لا قوه الا بالله .... و لا منجا الی الیک... * در حرم نشسته بودم و...
-
در باب زهد
سهشنبه 23 خردادماه سال 1391 12:52
«زهد، خصلتی است برای انسان زاهد. و زاهد کسی است که توجه اش از مادیات دنیا به عنوان کمال مطلوب و بالاترین خواسته، عبور کرده، به چیز دیگری معطوف شده است. بی رغبتی زاهد، بی رغبتی در ناحیه ی اندیشه و آمال و ایده و آرزو است، نه بی رغبتی در ناحیه ی طبیعت ». [1] بسیار پیش آمده که هنگام سخن از زهد، ذهن شنونده به سمت رهبانیت...
-
در حلقه های آن خم گیسو نهاده ایم...
دوشنبه 22 خردادماه سال 1391 18:01
درد می کند امروز... این آتش زیر خاکستر، این شعله هایی که امروز زبانه می کشند تنها با رضا به مشیت او خاموش می مانند... دردش فقط با توکل به او درمان می شود... خسته ام ای مهربان... دل سرگشته ام به کجا می پرد آخر... چرا اینهمه دلتنگ و بی حوصله... ... باز مهارش از ریسمان مشیت شما گشوده شده که اینچنین به در و دیوار می زند...
-
لیوم فقری و فاقتی...2
یکشنبه 21 خردادماه سال 1391 23:14
روز سوم اعتکاف است... چقدر آرزوی اعتکاف مسجد گوهرشاد را داشتم اما توفیقش نصیبم نشد... وارد حرم که می شوم قرآن کریم تلاوت می کنند... همسفرم زودتر از من برخاسته بود و من کمی دیر رسیدم... گوشه ای پیدا می کنم و می نشینم... همانجایی که عکس بالایی را گرفتم... دعای ام داوود است... یا الله... یا رحمن... یا رحیم... یا حلیم......