در حلقه های آن خم گیسو نهاده ایم...

درد می کند امروز...

این آتش زیر خاکستر، این شعله هایی که امروز زبانه می کشند تنها با رضا به مشیت او خاموش می مانند...

دردش فقط با توکل به او درمان می شود...

خسته ام ای مهربان...

دل سرگشته ام به کجا می پرد آخر...

چرا اینهمه دلتنگ و بی حوصله...

...

باز مهارش از ریسمان مشیت شما گشوده شده که اینچنین 
به در و دیوار می زند خود را...