حقوق متقابل انسانها



تا پاسخ منفی را می شنود چهره در هم می کشد... می پرسد چرا؟ و من از پاسخ طفره می روم... همچنان می پرسد و من می گریزم به دیار شوخی... خواهری است عزیز، هیچ نمی خواهم خاطرش مکدر شود اما این حس غریب درونی مانع می شود که دلیل را بگویم و بحث را پایان دهم...


تمام راه برگشت به سراغ هر ترفندی برای گشودن قفل زبانم می رود... گاه با شوخی... گاه با قهر... گاه با تکرار همین سکوت... هیچ کدام اما اثری ندارند... دلایل خاصی دارم برای سکوت و در این لحظات هیچ نمی اندیشم درباره حقوق متقابل عزیزی که اینهمه از رفتار غیر مسئولانه من رنجیده... حق دریافت یک پاسخ قانع کننده در برابر سوالی که برایش ایجاد شده و یا حق مشارکت در تصمیمی که گرفته ام...


دو گزینه پیش رو دارم... می توانم حسابی شاکی شوم و به او نهیب زنم که مگر به من اعتماد نداری، چرا به حرفم گوش نمی کنی و دلیل اینهمه اصرار چیست... عاقبت این روش دلخوری و رنجش اوست و یک پیروزی تلخ برای نفسم... و یا اینکه به جای برخورد تند و یا بی توجهی به خواسته اش، برایش توضیح دهم و اندکی نفس را ادب کنم...


به یاد حدیث بسیار زیبایی از رسول رحمت سلام الله علیه می افتم در خصوص رفتار اهل ایمان...


اَلمُؤمِنُ یَأکُلُ بِشَهوَةِ أَهلِهِ، اَلمُنافِقُ یَأکُلُ أَهلُهُ بِشَهوَتِهِ...


مومن به میل و رغبت خانواده اش غذا می خورد ولی منافق میل و رغبت خود را به خانواده اش تحمیل می کند...


شاید غذا خوردن بر مبنای میل و رغبت شخصی یکی از مهمترین حقوقی باشد که برای خود قائلیم، اما اهل ایمان در این امر نیز میل خانواده را بر امیال شخصی خود ترجیح می دهند... شاید دلیل این رویکرد آن باشد که به تاثیر شگفت آن در مبارزه با نفس پی برده اند... در مهار  خواسته های نفسی که هر چه بیشتر مجال یابد گام های بلند تری به سوی هلاک بر می دارد...


گاهی اوقات، همان زمان هایی که معادلاتمان فقط پارامترهای خود را در بر دارد... احساسات خود... آنچه مطابق میلمان هست یا نیست... باورهایی که ریشه در شخصیت فردی دارند نه ریشه در حق... در این مواقع خیلی زیباست که این معادلات را تغییر دهیم و برای دیگر بندگان خدا هم سهم و حقوق متقابلی قائل شویم... برای آنچه آنها دوست می دارند و بالاتر از همه برای آنچه خداوند می پسندد... خیلی باید حواسمان باشد که امیال خود را بر دیگران تحمیل نکنیم...


بله اینها را برای شما نوشتم... برای شما عزیز... تا بدانی در آن لحظه هایی که به ظاهر می خندیدم، در درون با نفسم دست به یقه شده بود...



تربیت اسلامی...اصلاح بین مردم ...




چند مطلب پش، آنجا که سخن از راستگویی بود، مبحثی عنوان شد به نام اصلاح بین مردم. آن حدیث بیان می کرد که می توان برای اصلاح بین افراد اینگونه عمل کرد که از کسى سخنى درباره دیگرى می ‏شنوى که اگر سخن به گوش او برسد، ناراحت می ‏شود. پس تو آن دیگرى را می ‏بینى و بر خلاف آنچه شنیده ‏اى، به او می ‏گویى: از فلانى شنیدم که در خوبى تو چنین و چنان می ‏گفت بود... مقوله ای که شاید اهمیتش را این روزها در فرهنگ ما از دست داده و جایش را سخن چینی و بدگویی پشت سر یکدیگر گرفته...جایش را صداقتی نابخردانه گرفته...


شاید یکی از مهمترین جلوه های جامعه اسلامی، محبتی عمیق و یا احساس برادری بین افراد است که تیره شدن این روابط طبق فرموده رسول اکرم روحی فداه ریشه کن کننده دین است...  از این رو اصلاح میان مسلمانان و برطرف کردن کدورت ها بسیار توصیه شده... چند حدیث جالب خواندم که بسیار جای تامل دارند...


پیامبر اکرم (س) فرموده اند...


براستی که خداوند دروغی را که باعث اصلاح یاشد دوست می دارد و راستی را که موجب فساد گردد، دشمن می دارد...


آیا به چیزی با فضیلت تر از نماز و روزه و صدقه (زکات) اگاهتان نکنم؟ و آن اصلاح میان مردم است، زیرا تیره شدن رابطه بین مردم ریشه کن کننده دین است.


و یا در حدیثی از امام صادق علیه سلام در وصف لقمان اینگونه نقل شده که به لقمان تنها حکمت و دانش عطا نشده بود، و نیز دارائى و خانواده و قدرت جسمى و زیبایى چشمگیر نداشت ولى او مردى با اراده بود تا آنجا که او به دو نفر که با هم نزاع مى کردند و یا مى جنگیدند نمى گذشت مگر اینکه میانشان صلح برقرار مى کرد و از پیش آنان نمى رفت تا آنکه آنها دست از نزاع و جنگ کشیده و متفرق مى شدند.


یک وقت هایی... همان زمان ها که نفس چیره می شود و فرمان به بدی می دهد، یک لحظه باید مهارش را کشید و به او نهیب زد که می توانی به جای فساد و تباهی در راستای اصلاح و خیر قدم برداری... به جای آنکه خود را در زمره سخن چینان و غیبت کنندگان قراردهی نیکی های مردم را بگو تا بینشان اصلاح شود و محبتشان افزون گردد...


فغان از نفسی که مهار تضرع و خواری در پیشگاه خداوند به آن زده نشده...


ایکاش اگر قدرت مهار نفس را نداریم نصیحت کننده خیرخواهی داشته باشیم که در آن زمانی که فرصت برای اصلاح باقی مانده ما را به زشتی عملمان آگاه کند...



* إِنَّ اللّه  أَحَبَّ الکَذِبَ فِى الصَّلاحِ وَأَبغَضَ الصِّدقَ فِى الفَسادِ؛


** اَلا اُخبِرُکُم بِاَفضَلَ مِن دَرَجَةِ الصّیامِ وَ الصَّلاةِ وَ الصَّدَقَةِ؟ صَلاحُ ذاتِ البَینِ، فَاِنَّ فَسادَ ذاتِ البَینِ هِىَ الحالِقَةُ؛


*** .. وَاللّه  ما اوتىَ لُقمانُ الحِکمَةَ بِحَسَبٍ، وَلامالٍ وَلاأَهلٍ وَلا بَسطٍ فى جِسمٍ وَلاجَمالٍ وَلکِنَّهُ کانَ رَجُلاً قَویّا إِلى أَن قالَ: وَلَم یَمُرَّ بِرَجُلَینِ یَختَصِمانِ أَو یَقتَتِلانِ إِلاّ أَصلَحَ بَینَهُما وَلَم یَمضِ عَنهُما حَتّى تَحاجَزا؛

هَلْ أَتَاک حَدِیث مُوسى...

آیا خبر موسى به تو رسیده است ؟


آن دم که آتشى دید... آن دم که پرورردگارش با او سخن گفت...


من تو را برگزیده ام... به آنچه بر تو وحى مى شود گوش فرا دار...


من خداى یکتایم، معبودى جز من نیست، عبادت من کن و براى یاد کردن من نماز به پا کن...


قیامت آمدنى است، مى خواهم آن را پنهان کنم تا هر کس در مقابل کوششى که مى کند سزا ببیند...


آنکه رستاخیز را باور ندارد و پیروى هوس خود کند، ترا از باور کردن آن باز ندارد که هلاک مى شوى...


ای موسی، اول بار نیست لطف پروردگارت... 


آندم که به مادرت آنچه باید وحى کردیم... که او را در صندوق بگذار و صندوق را به دریا بیفکن، تا دریا به ساحلش ‍ اندازد...


و دشمن من و دشمن او بگیرد او را... و از جانب خویش محبوبیتى بر تو افکندم تا زیر نظر من تربیت شوى...


و چون خواهرت رفت و گفت آیا شما را به کسى دلالت کنم که تکفل او کند؟ و به مادرت بازت آوردیم که دیده اش روشن شود و غم نخورد...


و یکى را کشتى و از گرفتارى نجاتت دادیم و امتحانت کردیم امتحانى دقیق و سالى چند در میان اهل مدین ماندى...


آنگاه اى موسى! به موقع بیامدى...


و تو را خاص خویش کردم...



شرح لطف هایی که شاید آگاه نبوده از حقیقتشان... شرح همه رنج ها و فراز و فرود روزگار را می فرمایند تا برسند به این حقیقت که وَ اصطنَعْتُک لِنَفْسى... تو را خاص خویش کردم... برای خود خالص ساختم...


 این آیات مبارکه سوره طه قلب انسان را پر می کنند از آرزوی آن لطف بزرگ الهی، قدم نهادن در مسیر اخلاص... از رسیدن به نقطه ای که او خود سرپرستی ات را بر عهده گیرد... تا اتفاقات زندگی ات گام هایی باشند در جهت ساخته شدن برای او... آرزوی گداخته شدن در بوته آزمایشی که ناخالصی های وجودت را جدا می کند و ظرفیت آن را خواهی یافت که برای او خالص شوی... و خاصیت آتش شاید این باشد... چه در این جهان و چه در جهان دیگر...


روزی داستان زندگی خود را از خواهیم شنید... شرح لطف هایش را... حقیقت اتفاقاتی که رخ می دهند... ایکاش در برابر الطافش توشه ای از سپاس و صبر اندوخته باشیم، نه کفر و ناسپاسی... ایکاش کوله بارمان از این سفر خاکی تنها شرمندگی و حسرت نباشد...خدای مهربان یاری مان کن که به الطافت خیانت نکنیم...



پیچ و خم های روزگار...

آرام نشسته ام و سعی می کنم بنویسم... سنگینی گفته ها و نگفته هایش بر دوشم سنگینی می کنند... و من تاب این سنگینی را ندارم... 


گاه به اندازه گفته هایمان بزرگ نمی شویم... سخن گفتن سهل است اما هنگامه عمل پایبندی به آن دشوار... این طبع نازکی که تحمل تندی ندارد کار می دهد دستم... همیشه حساس بودم و زودرنج... می رنجم از درشتی کلمات... از برخورد طلبکارانه... یادم می رود که باید بزرگ شد... بزرگ بود...


گاه هوس فرار به سرم می زند... بگذارم و بگذرم... از ماجرا آگاه نیستید و این حرف ها بایستی برایتان گنگ باشد... دلم می خواهد اینجا بنویسم که از قیل و قال دلگیرم... از بحث های بیهوده... از تصور رنجیدن دیگری... از تفکر اینکه رفتارت پختگی لازم را نداشته و نتوانستی راه اصلاح را در پیش بگیری... ناامیدی از رسیدن به صلح و دوستی...


گاه این نفس فتنه ها بر می انگیزد... 


سخت است تحمل سکوت او که برایم حکم خواهری عزیز دارد... 


دلم می خواهد این چند روز قیل و قال بر سر هیچ را از روزگارم حذف کنم... مانند فیلمی که به عقب بر می گردد... ناشکریست این دلخوری ها... 

 


تربیت اسلامی... راستگویی

می خواهم مبحث تربیت اسلامی را انشا الله ادامه بدهم... با توجه اینکه سخن گفتن امری است آسان و با صرف کمترین انرژی می توان گناه کرد، می خواهم خطوط قرمز را در سخن گفتن بررسی کنم... ابتدا می رویم سراغ راستگویی و دروغگویی...

 

سخن سه گونه است: راست و دروغ و اصلاح میان مردم،به آن حضرت عرض شد: قربانت اصلاح میان مردم چیست؟ فرمودند: از کسى سخنى درباره دیگرى مى‏شنوى که اگر سخن به گوش او برسد، ناراحت مى‏شود. پس تو آن دیگرى را مى‏بینى و بر خلاف آنچه شنیده‏اى، به او مى‏گویى: از فلانى شنیدم که در خوبى تو چنین و چنان مى‏گفت (امام صادق علیه سلام)... نکته جالب آنکه همواره این رفتار را مصداق دو رویی و دروغگویی می دانستم و گمان می کردم که خطا است... اما اگر نیت فرد به راستی اصلاح باشد و بداند که این رفتار ممکن است موجب صلح شود می توان حساب جداگانه ای برای آن باز کرد...


نکته دیگری که باید توجه کرد فتواهایی است که گاه شیطان می دهد که اگر راست بگویی به ضرر توست و توجیه می کند برایت این دروغگویی را... و چه زیبا پیامبر رحمت سلام الله علیه می فرمایند، اى على راست بگو اگر چه در حال حاضر به ضرر تو باشد ولى در آینده به نفع توست و دروغ نگو اگر چه در حال حاضر به نفع تو باشد ولى در آینده به ضرر توست ... 


در این میان این حدیث گرانقدر به تشخیص درست کمک می کند... در سه چیز راستگویى زشت است: سخن‏چینى، خبر ناخوشایند دادن به مردى درباره زن و فرزندش و تکذیب کردن خبر کسى.

 

شاید خط کش درست برای تشخیص، منفعت فردی و در مقابلش مصلحت باشد... وقتی پای اصلاح میان افراد و یا آن مواردی که پیامبر رحمت سلام الله علیه راستگویی را در آن زشت بیان فرموده اند در میان باشد، ماجرا رنگ دیگری به خود می گیرد...

 

انشا الله که از وسوسه های شیطان و نفس اماره بدور باشیم و با توجیهات اشتباه زبان به دروغ نگشاییم...  خدای مهربان ببخش خطاهایم را و آن زمانهایی که به نفس خود ستم می کنم... 

 

 

از علم تا عمل...

خیلی خسته ام...


البته از آن خستگی های دوست داشتنی...


یکی از طرح های شرکتمان در جشنواره علم تا عمل پذیرفته شده که در اینجا به دلیل شکسته بندی به نام نویسنده طرح اشاره ای نمی کنم... 


امروز صبح مراسم افتتاحیه بود و آقای رحیمی معاون اول رئیس جمهور خیلی لطف کردند و مشروح اخبار اجلاس سران را برای ما تعریف کردند... از بدو تاسیس و اهداف آن تا گزارش اجلاسی که برگزار شد را برایمان گفتند... بعد از اینجا قرار بود تشریف ببرند مازندران، به شوخی می گفتیم احتمالا آنجا درباره جشنواره امروز صحبت می کنند ما که هر چه گوش کردیم درباره اش چیزی نشنیدیم... البته ناگفته نماند که خانم سلطانخواه خیلی خوب صحبت کردند و توضیحات کاملی در خصوص نحوه حمایت از طرح ها و مشکلات موجود در دریافت تسهیلات بیان کردند... من که بسیار کیفور شدم. 


اینجا هر استانی یک غرفه دارد... وسط غرفه مان یک هواپیمای آموزشی گذاشته اند که کمی به غرفه جلوه داده و گرنه طراحی استان تهران را هیچ دوست ندارم. برخی غرفه های شهرستان ها بهتر طراحی کرده اند... انشا الله فردا ازش عکس می گیرم امروز حتی حس و حال عکس گرفتن هم نداشتم... حس خوبی دارد شرکت در این جشنواره ها... گرچه خیلی از طرح ها چندان خاص نیستند ولی ایجاد چنین بستری برای ارتباط و تبادل دانش بسیار امید می دهد و انگیزه ... 


اگر فرصت و علاقه داشتید از دیدارتان بسیار خوشحال می شوم :)


البته من چهارشنبه احتمالا نیستم و فقط فردا پشت غرفه می نشینم...