گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم

گاه این دنیا را زیادی جدی می گیریم... فراموش می کنیم که نباید در این ویرانه منزل کرد...


و چه زیبا مناجات حضرت علی، در ظهر جمعه ای بارانی، می تواند دستت را بگیرد و ببرد به دیاری دیگر... به یاد روزی که هیچ کدام از دغدغه های امروزت سودی نخواهند داشت... تنها آنروز قلبت به کار می آید... قلب سلیم... اللهم انی اسئلک الامان یوم لا ینفع المال و لا بنون، الا من آتی الله بقلب سلیم...


بهترین قلب ها، قلبی است که ظرفیت بیشتری برای خوبی دارد و بدترین قلب ها، قلبی است که ظرفیت بیشتری برای بدی دارد، پس عالیترین قلب، قلبی است که خوبی را در خود دارد و لبریز از خوبی است. اگر سخن بگوید، سخنش در خور پاداش و اگر سکوت کند، سکوتش در خور پاداش است (از کلام پیامبر رحمت محمد مصطفی سلام الله و علیه)...

.

.

.

پ.ن:


در پیش بیدردان چرا فریاد بی حاصل کنم

گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم


دانم که آن سرو سهی از دل ندارد آگهی

چند از غم دل چون رهی فریاد بی حاصل کنم


تربیت اسلامی... نصیحت ...

بسیار مشتاقم که درباره تربیت صحیح اسلامی مطالعه داشته باشم و گوش دل بسپارم به ظرایفش. این چند وقت در باب نصیحت می خواندم و خطوطی که در احادیث برای این امر مشخص شده. تعارض برخی از بخش های آن با آنچه در فرهنگ ما به عنوان نقد کردن و انتقاد پذیری شکل گرفته، برایم جالب بود.


نصیحت در فرهنگ اسلامی دو محور اصلی دارد، یکی به زیبایی نصیحت کردن و دیگری به زیبایی نصیحت شنیدن، که اهمیت و ضرورت هر دو مورد در احادیث ذکر شده اند*. در این فضا برای افراد حقوقی تعریف شده و چارچوبی جهت احترام به این حقوق. به عنوان مثال امام جواد (ع) می فرمایند :


"حقّ نصیحت خواه این است که به راه صحیحى که مى دانى مى پذیرد، راهنمائیش کنى و سخن در حدّ درک و فهم و عقلش بگویى که هر عقلى ظرفیت مخصوص خود را دارد و روش تو باید همراه با مهربانى و رحمت باشد. 


و حقّ نصیحت کننده این است که نسبت به او فروتنى کنى، دل را براى فهم نصیحتش آماده نمایى و به سخنانش گوش دهى و اگر گفتارش درست بود خدا را شکر گویى و بپذیرى و حق شناسى کنى..."


براستی زیباست اینکه این رفتارها را به عنوان حقی برای دیگران برشماریم. اگر فردی ما را نصیحت کرد حقی که بر گردن ما دارد شنیدن درست سخنان اوست و حق شناسی و ما نیز حق سخن به نیکویی گفتن و احترام به شخصیتمان را در مقابل او داریم.


در باب این سخن به نیکویی گفتن یکی از مقوله های مهم گفتار محبت آمیز و همچنین احترام به شخصیت افراد در جمع است. امام حسن عسگری (ع) فرموده اند:


هر کس برادر (دینى) خود را پنهانى نصیحت کند، او را آراسته و اگر آشکارا نصیحتش نماید ارزش او را کاسته است.


خیلی موضوع ظریف و حائز اهمیتی است. گاه می پنداریم اگر فردی ما را نصیحت کند به ساحت مقدس ما توهین کرده و اسائه ادب نموده. هر وقت چنین رفتاری داشتیم باید یک چراغ خطر  برایمان روشن شود که قلبمان بوی عجب و تکبر گرفته.... بوی نفاق... باید بترسیم از آنکه خود را زیادی تحویل گرفته ایم و بزرگ شمرده ایم... البته آنطرفش هم وجود دارد، هر وقت به خود اجازه دادیم با هر لحنی زبان به نصیحت دیگران بگشاییم و در جمع آنها را خرد کردیم باید بهراسیم که داریم حقی را ضایع می کنیم...


اینها را که می خوانم خوب می فهمم آن زمانهایی که دیگران از من رنجیده اند از راه درست فاصله گرفته بودم....


* بلند مرتبه ترین مردم نزد خداوند در روز قیامت کسى است که در روى زمین بیشتر در نصیحت و ارشاد مردم قدم بردارد (پیامبر صلی الله علیه و آله).


موعظه را بپذیر و به آن عمل کن، زیرا موعظه نزد مؤمن از عسل ناب شیرین تر است و براى منافق از بالا رفتن از پله بر پیر مرد کهنسال دشوارتر است (لقمان حکیم).


مؤمن نیازمند سه چیز است: توفیقى از پروردگار، پند دهنده اى از درون خویش و پذیرش از نصیحت کنندگان (امام جواد علیه سلام).


وَ قَالَ إِنى ذَاهِبٌ إِلى رَبى سیهْدِینِ

داستان غریبی است داستان هجرت...


داستان جملات حضرت ابراهیم آن زمان که از آتش مکرشان نجات می یابد...


آنزمان که هیچ گوشی سخنانش را نمی شنوند...


وَقَالَ إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلَى رَبِّی... إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ...


من به سوى پروردگارم از شما دورى مى جویم که عزیز و حکیم تنها اوست...


هجرت کرد به سوی او...


وَ قَالَ إِنى ذَاهِبٌ إِلى رَبى سیهْدِینِ...


به سوی او رفت، همان که هدایت به دست اوست...


باید رفت... و من می دانم روزی خواهد آمد که نامش روز حسرت است برای تک تک لحظه هایی که در دیاری غیر او تباه شده...رفتن به سوی او... فغان از پایی که بسته شده به زنجیر دنیا...



*آیات مبارکه 26 سوره عنکبوت و 99 صافات...



و لکن الله الف بینهم انه عزیز حکیم...

امشب از آن شب هایی است که می نویسم و خط می زنم...


کوله بار حرف های نگفته وقتی سنگین می شود، دست می برم که بگشایم قفلش را... اما نمی توان رهایشان ساخت...


و خداوند گاهی بین قلوب را الفتی می دهد که با تمامی ثروت های روی زمین هم ممکن نیست...


اصلا خودش از همه ثروت های روی زمین گران بها تر است...


ایکاش دلمان را بسپاریم دست او...  که او عزیز و حکیم است...


...


بسپاریم و اعتماد کنیم به قدرت بی کران او...


می دانم... و تنها این دانستن آرام می کند قلبم را...