سیری در سرزمین نور (ادامه)


این قسمت از کتاب را هم خیلی دوست داشتم:


"زندگی ابوذر هم نظریه مارکس‏ را نقض کرد. مگر ابوذر تا اواسط دوره عثمان نبود؟ در همان زمانی که‏ دیگران پول های صد هزار دینار و جایزه‏ های صد هزار درهم از خلیفه می ‏گرفتند، جیب هایشان را پر می ‏کردند و برای خودشان رمه ‏های گوسفند و گله ‏های اسب و غلام ها و کنیزها درست می‏ کردند، ابوذر بود و امر به معروف و نهی از منکر ، و جز امر به معروف و نهی از منکر چیز دیگری نداشت. عثمان هر چه کوشش‏ کرد این زبانی را که ضررش از صدها شمشیر برای عثمان بیشتر بود ببندد نشد . تبعیدش کرد به شام نشد ، آورد کتکش زد نشد.


غلامی داشت، یک کیسه‏ پول به او داد و گفت : اگر بتوانی این کیسه پول را به ابوذر بدهی، قانعش بکنی که این پول را از ما بگیرد تو را آزاد می ‏کنم. غلام چرب زبان‏ مد پیش ابوذر، هر کار کرد و هر منطقی به کار برد.


ابوذر گفت : پول‏ چیست که به من می ‏دهد؟ این اول باید روشن باشد. اگر سهم مرا می ‏خواهد به‏ من بدهد، سهم دیگران را چطور ؟ سهم دیگران را می ‏دهد که حالا می‏ خواهد سهم‏ مرا بدهد ؟ اگر سهم دیگران است که دزدی است، اگر سهم من است پس کو سهم دیگران؟ اگر مال دیگران را بدهد مال من را هم بدهد، می ‏پذیرم. اما چرا تنها به من می ‏خواهد بدهد؟


هر کار کرد قبول نکرد . آخر این غلام از یک راه دینی و مذهبی وارد شد، گفت ابوذر ! آیا تو دلت نمی ‏خواهد یک‏ بنده آزاد بشود؟


گفت: چرا، خیلی هم دلم می ‏خواهد .


گفت: من غلام‏ عثمانم، عثمان با من شرط کرده که اگر تو این پول را بگیری مرا آزاد کند. محض اینکه من آزاد بشوم این پول را بگیر. این پول را بگیر نه برای‏ خودت بلکه برای اینکه من آزاد بشوم.


گفت: خیلی دلم می‏ خواهد تو آزاد بشوی ولی خیلی متأسفم که اگر این پول را بگیرم تو آزاد شده‏ ای ولی خودم‏ غلام عثمان شده‏ ام ."



سیری در سرزمین نور


می خواستم قسمت هایی از کتاب سیره نبوی را به صورت خلاصه بنویسم اما هر چه تلاش می کنم نمی تونم کلام شهید مطهری را در چند جمله خلاصه کنم. تصمیم گرفتم در چندین پست به بیانشون بپردازم. مطلب را از موضوع منطق عملی ثابت شروع می کنم که در مقدمه اش تفاوت سیر و سیره ذکر شده.


"سیر یعنی رفتار . هر کسی در عالم همچنان که گفتار دارد رفتار هم دارد . ولی سیره عبارت است از سبک و اسلوب و متود خاصی که‏ افراد صاحب اسلوب و سبک و منطق در سیر خودشان به کار می برند . همه‏ مردم سیر دارند ولی همه مردم سیره ندارند ، یعنی اینچنین نیست که همه‏ مردم در رفتار خودشان از یک منطق خاص پیروی بکنند و یک سلسله اصول در رفتار خودشان داشته باشند که آن اصول معیار رفتار آنها باشد"


حالا یک سوال مطرح می شود، آیا یک انسان می ‏تواند در عمل، در همه شرایط زمانی و مکانی یک منطق‏ داشته باشد ، یک منطق ثابت محکم که از منطق خودش تجاوز نکند ؟


شهید مطهری درباره پیامبر (ص) چنین می فرمایند که "پیغمبر اکرم مردی بود که در عمل‏ سیره داشت، روش و اسلوب داشت، منطق داشت، و ما مسلمانان موظفیم‏ که سیره ایشان را بشناسیم، منطق عملی ایشان را کشف کنیم برای اینکه از آن منطق در عمل استفاده بکنیم.


پیغمبر شعب ابی طالب را ببینید و پیغمبر روز وفات را ببینید. پیغمبر شعب ابی طالب ، اوست و یک جمع قلیل از اصحاب که در دره‏ای محبوس ‏اند ، آب ، غذا و احتیاجات دیگر به آنها نمی ‏رسد... این پیغمبر بعد می ‏رسد به سال دهم هجری. در سال ‏دهم هجری حکومتهای جهان رویش حساب می‏کنند و در مقابل او احساس خطر می‏کنند... در همان حال پیغمبر سال دهم هجرت با پیغمبر سال دهم بعثت که دارد از شعب‏ ابی طالب می ‏آید بیرون یک ذره از نظر روحیه فرق نکرده است. 


در حدود سال دهم هجرت که برو و بیا زیاد است و شهرت پیغمبر در همه‏ جا پیچیده است یک عرب بیابانی می ‏آید خدمت پیغمبر . وقتی که می‏خواهد با پیغمبر حرف بزند، روی آن چیزهایی که شنیده‏ رعب پیغمبر او را می‏گیرد، زبانش به لکنت می‏افتد. پیغمبر ناراحت‏ می‏شود : از دیدن من زبانش به لکنت افتاد ؟! فورا او را در بغل می‏گیرد و می‏فشارد که بدنش بدن او را لمس بکند: برادر! « هون علیک » آسان‏ بگو ، از چه می‏ترسی؟ من آن جباره‏ای که تو خیال کرده‏ای نیستم: « لست بملک ». من پسر آن زنی هستم که با دست خودش شیر بز می‏دوشید. من مثل برادر تو هستم، هر چه می‏خواهد دل تنگت بگو."


پ.ن: وقتی که این بخش از کتاب را خواندم به یاد امام خمینی افتادم. آیت الله خمینی که برخی تلاش می کنند بگن سال 67 دیگر آن فرد سال 57 نبود. اما من عمیقا باور دارم که آیت الله خمینی سال 67 همان بزرگ مرد سال 57 و یا 42 بود و قدرت هیچ اثری در او نداشت. روح بزرگ او فرا تر از آن بود که بنده قدرت بشه.



تا ابد سر نکشد و از سر پیمان نرود...


۲۷ بهمن ۱۳۸۹...


این روز را به خاطر می سپارم تا هرگز این روز و قولش را فراموش نکنم...هرگز.


۲۵ بهمن


سالم رسیدم خانه!!


فقط همین رو می تونم بگم.


مسیر برگشتم از شرکت دقیقا از خیابان انقلاب می گذره. امشب از میدان انقلاب به سمت آزادی دست یک دختر هم سن و سال خودم را گرفته بودم و با ترس و لرز قسمتی از مسیر را با هم اومدیم. دستم را خیلی محکم گرفته بود و اصلا رهایش نمی کرد. نمی دونست که امروز چنین قراری گذاشته شده و به خاطر بسته بودن ایستگاههای مترو مجبور شده بود که از میدان امام حسین تا میدان انقلاب را پیاده بره. فقط امیدوارم سالم رسیده باشه خانه، تا صادقیه می خواست پیاده بره.


روزگارانه


- عجب برف قشنگی بود!! فقط کسانی که صبح بین ساعت ۷:۳۰ تا ۸:۱۵ بیدار بودند دیدنش. به خاطرش نیم ساعت دیر رسیدم اما دیدنش حتی از پشت پنجره هم خیلی حس خوبی داشت. با کلی ذوق وشوق صبحانه را تند تند خوردم تا زودتر برم بیرون و برف را ببینم اما تا قدم در خیابان گذاشتم دیگر اثری ازش نبود!! 


- مدیر عامل شرکتمون خیلی فرد شوخی هستند و هر وقت من را می بینن می گن با این چادر از گرما نمی پزی؟! البته این سوال تو فصل زمستان خیلی سئوال عجیبی به نظر می رسه. تازه امروز وقتی بهشون شیرینی تعارف کردم گفتن که شیرینیه 22 بهمنه؟ یک چیزی هم درباره ساندیس گفتن که الان دقیقا یادم نمی آد. برام جالب بود که چنین پروفایلی برام متصور شدن. البته پروفایلی است که دوستش دارم اما گذشته از آن، قضاوت ها و پیش داوری های افراد برام خیلی جالب بود.


- فیلم ببر غران و اژدهای صحرا (Crouching Tiger, Hidden Dragon) را خیلی دوست دارم...آهنگ آخر سریال ارمغان تاریکی را هم دوست دارم...خلاصه... وقتی سریالش تمام شد دیدم شبکه تهران داره پخشش می کنه. از دوبله اش که اصلا خوشم نیومد، سر و ته و وسطش را هم که حذف کرده بودند، مادر بزرگ گرامی هم به طرز کاملا مشهودی از فیلمش خوششون نیومده بود و با بی حوصلگی تمام فیلم را دنبال می کردند و درباب اغراق های بی شمار فیلم سخن می گفتند... کلا خیلی دیدنش چسبید.

جایی بین زمین و آسمان


فَإِذَا قَضیْتُمْ مَّنَسِکَکمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَذِکْرِکُمْ ءَابَاءَکمْ أَوْ أَشدَّ ذِکراً فَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ رَبَّنَا ءَاتِنَا فى الدُّنْیَا وَ مَا لَهُ فى الاَخِرَةِ مِنْ خَلَقٍ 200)

 

وَ مِنْهُم مَّن یَقُولُ رَبَّنَا ءَاتِنَا فى الدُّنْیَا حَسنَةً وَ فى الاَخِرَةِ حَسنَةً وَ قِنَا عَذَاب النَّارِ 201)

 

أُولَئک لَهُمْ نَصِیبٌ مِّمَّا کَسبُوا وَ اللَّهُ سرِیعُ الحِْسابِ 202)

 

200 _ و هنگامى که مناسک (حج ) خود را انجام دادید، خدا را یاد کنید، همانند یادآورى از پدرانتان (آن گونه که رسم آن زمان بود) بلکه از آن هم بیشتر! (در این مراسم ، مردم دو گروه اند) بعضى از مردم مى گویند: خداوندا! به ما در دنیا (نیکى ) عطا کن ! ولى در آخرت ، بهرهاى ندارند.

_201
و بعضى مى گویند: پروردگارا! به ما در دنیا (نیکى ) عطا کن ! و در آخرت نیز (نیکى ) مرحمت فرما! و ما را از عذاب آتش نگاهدار!

 

_202 آنها از کار (و دعاى ) خود، نصیب و بهره اى دارند، و خداوند، سریع الحساب است .

 

چند روزی ایست که ذهنم درگیره این آیاته. اینکه بتوان طوری زندگی کرد که هم از حسنات دنیوی بهره برد و هم اخروی. به دنبال نقطه سر به سری این دو بعد در زندگی ام می گردم. در تفسیر نمونه درباره این آیات عزیز اینطور نوشته شده:

 

در حقیقت این قسمت از آیات اشاره به خواسته هاى مردم و اهداف آنها در این عبادت بزرگ است بعضى جز به مواهب مادى دنیا نظر ندارند و چیزى غیر از آن از خدا نمى خواهند بدیهى است آنها در آخرت از همه چیز بى بهره اند.


ولى گروهى هم مواهب مادى دنیا را مى خواهند و هم مواهب معنوى را بلکه زندگى دنیا را نیز به عنوان مقدمه تکامل معنوى مى طلبند و این است منطق اسلام که هم نظر به جسم و ماده دارد و هم جان و معنا و اولى را زمینه ساز دومى مى شمرد و هرگز با انسانهاى یک بعدى یعنى آنها که در مادیات غوطه ورند و براى آن اصالت قائلند، یا کسانى که به کلى از زندگانى دنیا بیگانه اند سازگار نیست.


در این که منظور از حسنة در این آیه چیست ؟ تفسیرهاى مختلفى براى آن ذکر کرده اند، در روایتى از امام صادق (علیه السلام ) به معنى وسعت رزق و حسن خلق در دنیا و خشنودى خدا و بهشت در آخرت تفسیر شده است (انها السعة فى الرزق و المعاش و حسن الخلق فى الدنیا و رضوان الله و الجنة فى الاخرة).

.

و بعضى از مفسران آن را به معنى علم و عبادت در دنیا و بهشت در آخرت ، یا مال در دنیا، و بهشت در آخرت ، یا همسر خوب و صالح در دنیا و بهشت در آخرت دانسته اند در حدیثى نیز از پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) آمده است : من اوتى قلبا شاکرا و لسانا ذاکرا و زوجة مومنة تعینه على امر دنیاه و اخراه فقد اوتى فى الدنیا حسنة و فى الاخرة حسنة و وقى عذاب النار، ((کسى که خدا به او قلبى شاکر، زبانى مشغول به ذکر حق ، و همسرى با ایمان که او را در امور دنیا و آخرت یارى کند ببخشد، نیکى دنیا و آخرت را به او داده و از عذاب آتش باز داشته شده)).

 

من به دنبال چه می گردم؟ به دنبال نقطه ای که در حال حاضر بتونم هر دو جنبه را داشته باشم. نقطه ای که هماهنگ با روحیات و درونیاتم باشه و از آنجا بتونم سفر را با توشه ای مناسب ادامه بدم


پ.ن: امروز از آن روزهایی بود که دوست داری از زندگی ات حذفشان کنی. خیلی سعی کردم که خوش خلق باشم اما نشد.