والسلام علی من اتبع الهدی

هوا صاف تر از چند روز پیش شده، آسمان آبی است و محو تماشای گشت و گذار ابرهای سفید شده ام... دیروز بالاخره فرصتی پیش آمد تا در روشنایی روز طی طریق کنم... به روزهای مهم زندگی ام فکر می کردم... به روز تولدم در شناسنامه... روزی که هیچ از آن به یاد نمی آورم و فقط چون با نام مادر گره خورده برایم مقدس است... روز تولد حقیقی ام اما آن تاریخ نیست... چند سال پیش بود... روزی که پس از مدت ها انتظار بالاخره متولد شدم...


روزهای دیگری هم در زندگی ام هستند که ماهیتی متفاوت از سالشمار دنیایی ام دارند... روزی که خواهر کوچک دار شدم و روز دیگری که در آنها پیمانی ابدی بستم...


روز مهم دیگری نیز فرا خواهد رسید... روز مرگم... دیروز تصمیم گرفتم که به انتظار مرگ ننشینم... می خواهم تاریخ مرگم را همین حوالی ثبت کنم...روزی که من مُردم...


از خداوند یاری می طلبم تا پیش از آنکه مرگ ناگهان فرا رسد سفر از دنیا را آغاز کنم... پیش از آنکه بدن هایمان از دنیا سفر کنند قلب هایمان را از دنیا کم کم خالی کنیم...


سفر روزگاران هبوط به پایان رسید... قصد سفری جدید دارم... سفری با نگاه پس از مرگ... انشا الله به زودی آماده می شود.


انشا الله اگر توفیق داشتم ادامه راه را با همراهان این خانه طی می کنم.



نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 14:05

تاریخ بلیطتون معلوم نیست؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد