با کریمان کارها دشوار نیست...

سر زده ام به دو اتاق محبوبم... آرامش اینجا جادو می کند... فاصله افتاده بود بین ما و بچه های فنی و حال مجبور شده ایم به کوچ... 


به یاد زندگی می افتم که زندگی سرشار است از این کوچ ها و دل کندن ها... نمی دانم چرا آدمیزاد اینقدر راحت انس می گیرد... و چه شیرین است این رفتن ها اگر برای او باشد...


دلم می خواهد فریاد بزنم... امان از این فراز و فرود ها... از این حرکت سینوسی مابین زمین و آسمان...


هر وقت زنگ موبایل یکی از همکاران آهنگ مرو ای دوست را می خواند سر به زیر می افکنم و نگاهم را پنهان می کنم... آخر هیچگاه قدرتی در پنهان کردن آنچه در درونم می گذرد نداشته ام و  نگاهم فریادش می زند... صدای نگاهم را نمی توانم خاموش کنم فقط باید حواسم باشد که به گوش کسی نرسد... چه خوب است که این نگاه را فقط حودش می بیند... و این روزها فقط او می داند راز این دل را...


چه کنم با دل تنها که نشد باورمن...  تو و ویرانی...


چه کنم با غم دل...چه کنم با این حس غریب دلتنگی...


همه را خط می زنم، یه جاهایی را دو خط می کشم... به جایش می نویسم... لا حول و لا قوه الا بالله... او می داند... همین کافی است...



نظرات 2 + ارسال نظر
MR یکشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 22:56

لا حول و لا قوه الا به تفضل ..

میعاد یکشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 23:11

مبعث حضرت رسول صلوات الله علیه به خیر مبارکی ان شاالله

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد