زین پس نگوییم غرغرو

یا سمیع


این مطلبمان حال و هوایی غیر جدی دارد...


شکر، اوضاع کاری سرو سامان یافته... هفته پیش خیلی هفته شلوغی بود، از محل قبلی مان جا به جا شدیم... بعضی از بچه ها منظم نمی آمدند و حسابی کلافه شده بودم از دستشان... شکایت بردن نزد مقامات بالا همانا و انتقال ناگهانی کل تیممان به وسط دفتر اصلی همانا.. برایم سخت بود دل کندن از آن دو اتاق انتهای کوچه گل و خیابان گلستان... انس گرفته بودم با سکوت و آرامشش...


چه نیکو نعمتی است مسئولیت داشتن، اگر اندکی آمادگی اش هم وجود داشته باشد... فرصت مغتنمی است برای رشد و بالیدن، برای بر طرف کردن اشکالات و نقص های درونت... به خصوص اگر اطرافیان افرادی باشند که از آنها بیاموزی و در کنارشان نقص هایت نمایان شوند... انگار تا این جدیت و مسئولیت در میان نباشد قدم به اصلاح بر نخواهی برداشت... و البته چه نیکو خصلتی است نظم!! به لطف و مدد الهی و نگاه های چپ چپ همکاران و مدیران محترم و محترمه حداکثر تلاشمان را جهت نیل به این مطلوب انجام می دهیم...


یک تکنیک بسیار جالبی که اینجا آموختم مبحث عملیاتی کردن ایده ها بود. برخی از این بندگان خدا، که از ذکر نامشان خودداری می شود، از همان بچگی استعداد عجیبی در یافتن نقص و خطا داشته و دارند!! یعنی در یک چشم بر هم زدن تمام معایب محیط و افراد را رصد می کنند و بعد زبان به گلایه می گشایند... عامه مردم نام "غرغرو" را برای این گروه انتخاب کرده اند که این جانب در مذمت این نام سخن ها دارم... این جملات معترضه ناشی از مشاهده نقص هایی است که دیگران یا ندیده اند و یا به آن توجهی نکرده اند... غرغرو بی انصافی است... چرا اینهمه استعداد در کشف این اشکالات را نادیده می گیرید؟


آموخته ام که ای عزیز وقتی راهکاری برای رفع این معایب نداری همان به که خاموش بمانی و زبان فرو بندی که این جملات معترضه موجب کلافگی و خستگش اطرافیانت خواهد شد... به جای تمرکز بر خود نقص و تکرار مداوم و بلند آن برای بندگان خدا ذهنت را به سمت راهکار هدایت کن... آن هم نه هر راهکاری... جوابی که کاملا عملیاتی باشد... و این گونه ما صفت غرغرو را به فردی که توانایی بالا در رصد مشکلات دارد و صادقانه هر چه در ذهن زیبایش دارد را بیان می کند تغییر می دهیم... انشا الله استفاده بهینه ای از این استعداد شگرف شود...



نظرات 1 + ارسال نظر
حسینی شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 20:50

بی دلیل نیست ریاست.
قابلیت هست به واقع.
ولی مدیریت و ابراز درستش هم قابلیت شگرف مضاعفی میشود به شرط وجود.
به یاد نمی آورم آخرین بار کی از نگفتن و فکر کردن های بیشتر پشیمان شده ام. دل مغموم میشود، طاقتش تمام میشود. ولی اگر تاب بیاورد پشیمانی در کار نیست به گمانم.

و من الله التوفیق
و من الله التوفیق....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد