از این روزها...



یک هفته می شه که هیچ مطلبی ننوشته ام!! امان از این کار جدید که حسابی وقتم را گرفته.

در محل کار سرم همش در کامپیوتره و حوصله حرف زدن با دیگران را ندارم. تا چند دقیقه بیکار می شم عذاب وجدان می گیرم که دارن بهت پول می دن که کار کنی نه اینکه بیکار بشینی!! گاهی ذهنم خیلی خسته می شه و احساسی شبیه به نشستن بر سر کلاسی رو دارم که حوصله ام رو سر برده اما به اجبار باید در آن باقی بمانم.


راستی هر کسی که نمی دونه پشه ها در زمستان کجا می رن می تونه برای یافتنش به نمازخانه شرکت ما مراجعه کنه!! اونجا می تونه کلی پشه زنده و مرده را مشاهده کنه. من از دیدنشون واقعا تعجب کرده بودم.


خدا را شکر که  بالاخره امروز باران و کمی هم برف بارید...سرمای هوا خیلی مطبوعه...داشتم دق می کردم از این زمستان بدون برف!! 9 ماه منتظرش باشی و چشمت به جمالش روشن نشه. یاد اولین برف زمستان پارسال به خیر...اون روز بیرون از خانه بودم....خیلی زیبا بود...امسال دیگر خاطره اش تکرار نشد. امیدوارم این بارش ها ادامه داشته باشند و یک دل سیر برف ببینیم. حالا من فعلا عکس آدم برفی رو گذاشتم تا شاید این آرزوی محقق بشه.


پ.ن: مطلب جدید وبلاگ یکی از دوستان بسیار وصف حال بود...به راستی هیچ کس از این آتش جز خالقش خبر ندارد.


از این روزها



- دوست دارم قلبم را زیر باران کلمات بشویم. چند وقتیست نه ظاهر خوشی دارد و نه نوای خوشی. 


- نمره تافلم ۱۰۱ شد. حیف شد writing رو کم آوردم، 22 شدم.


*این عکس را از صفحه فیس بوک دوست یکی از دوستانم برداشتم که الان اسمشون یادم نیست.


از این روزها


امروز امتحان تافلم را بالاخره دادم... اوووه... راحت شدم از نوشتن این متن های به درد نخور انگلیسی. از بس درباره موضوعات بیخود نوشته بودم دیگر حال نوشتن در اینجا را هم نداشتم.  فارسی را نمی توانم درست بنویسم و کلی غلط املایی دارم دیگر چه برسد به انگلیسی. البته همه اینها شکسته نفسی بود، اینقدرها هم نوشتنم بد نیست. فکر می کنم انشاالله نمره ام خوب بشه. بالای ۱۰۰ شدنش بسیار محتمل است.


تافل را دادم، دیگر چی مانده؟...پاسپورت بگیرم...مدرک آزاد کنم...توصیه نامه بگیرم...دانشگاه پیدا کنم...کلی پول بدم...مدارکم را پست کنم... اوووه کی میره اینهمه راه رو...حوصله این همه کار بیخودی را ندارم...


یه جورایی مثل کوهنوردیه، وقتی داری از یک قله بالا می ری فکر می کنی که آخریه اما تا به بالاش می رسی می بینی که هنوز یک عالمه قله دیگه در پیشند. البته با یک تفاوت، من کوهنوردی را بسیار دوست دارم اما این کارها را نه!!


از این روزها...



کلیرنس یکی از دوستانم بالاخره بعد از 161 روز انتظار صادر شد. پس از 3 ماه و اندی دوری، انشاالله به زودی می ره آمریکا پیش همسرش. مشکلات جالبی دارند هم نسلان ما. فکر می کنم این مدت خیلی بهشون سخت گذشته باشه. دوری و انتظار دو مقوله ای هستند که ترکیبشان واقعا زجر آورست. 


..............


دیشب با یکی دیگر از دوستانم تلفنی صحبت می کردم. احساس کردم که از شنیدن حرف هام غمگین شد. گفت دوست نداشتم اینطوری بشه... نمی دونم چه بود آن چیزی که دوست داشت بشه. نمی شه انتظار داشت که همه چیز بر طبق خواسته ما پیش بره. گاهی اصلا بهتره که بر طبق خواسته ما پیش نره. نمی دانم... خدای مهربانم تنها تو میدانی، خدایا ازت درخواست می کنم که ما را به آنچه رضای تو وصلاح ما در آن است رهنمون کنی.


...............


آهنگ ای ساربان محسن نامجو رو این روزها زیاد گوش می کنم، البته قبلا شنیده بودم که قرآن را با لحن خاصی خوانده، به همین دلیل درباره گوش دادن به آهنگ هاش دچار تردید شده بودم، اما اینطور که متوجه شدم قصد بدی نداشته و بدون اطلاعش آهنگ هاش رو پخش کردند.


از این روزها...



این روزها نوشتن برام کمی دشواتر از گذشته شده. موضوعاتی که امکان نوشتن دربارشون رو دارم، به چند موضوع خاص محدود شدند؛ آن ها هم جذابیت چندانی برام ندارند. از عقاید و باورهام به سختی می تونم سخن بگم، می ترسم، از بیان حرفی که بهش عمل نمی کنم ... از ترسیم تصویری که با واقعیت متفاوت باشه می ترسم. از عشق هم ترجیح می دم سخنی نگم و دربارش سکوت کنم، دیگر از چه می توان نوشت؟ انسان بدون عقیده و علاقه چه نام داره؟


....................


وقتی مجالی برای محبت پیدا نمی کنم، تبدیل به موجودی تنها و عجیب می شم. دوست داشتن انسان ها، همیشه فرصت مغتنمی برای تجربه نیکی و محبت بهم می ده. محبتی که اثرش بر روح و روانم به سختی قابل وصفه. تازه این اثر انسانهاست، حرفی از اثر رسیدن به عشق الهی نمی زنم، از زمانی که محبت خداوند در قلبت زنده باشه و از آرامش حاصل از آن سخن نمی گم.وقتی وجودت، حداقل، خیری برای انسان های دیگر نداشته باشه، وقتی محبت و نیکی رو تجربه نکنی، دیگر نه نمازت نماز است و نه قرآنی که می خوانی اثری بر روح و روانت دارد، وجودت از نور خالی می شه.