از این روزها...



این روزها نوشتن برام کمی دشواتر از گذشته شده. موضوعاتی که امکان نوشتن دربارشون رو دارم، به چند موضوع خاص محدود شدند؛ آن ها هم جذابیت چندانی برام ندارند. از عقاید و باورهام به سختی می تونم سخن بگم، می ترسم، از بیان حرفی که بهش عمل نمی کنم ... از ترسیم تصویری که با واقعیت متفاوت باشه می ترسم. از عشق هم ترجیح می دم سخنی نگم و دربارش سکوت کنم، دیگر از چه می توان نوشت؟ انسان بدون عقیده و علاقه چه نام داره؟


....................


وقتی مجالی برای محبت پیدا نمی کنم، تبدیل به موجودی تنها و عجیب می شم. دوست داشتن انسان ها، همیشه فرصت مغتنمی برای تجربه نیکی و محبت بهم می ده. محبتی که اثرش بر روح و روانم به سختی قابل وصفه. تازه این اثر انسانهاست، حرفی از اثر رسیدن به عشق الهی نمی زنم، از زمانی که محبت خداوند در قلبت زنده باشه و از آرامش حاصل از آن سخن نمی گم.وقتی وجودت، حداقل، خیری برای انسان های دیگر نداشته باشه، وقتی محبت و نیکی رو تجربه نکنی، دیگر نه نمازت نماز است و نه قرآنی که می خوانی اثری بر روح و روانت دارد، وجودت از نور خالی می شه.


نظرات 2 + ارسال نظر
د چهارشنبه 19 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 20:10

سلام دوست خوبم.
نوشتن یه حرفه! حرف از عقیده و عمل زدن یه حرف، و تنبلی و محبت حرف های دیگه!

در مورد تک تک شون حرف دارم. حرفی که فقط تجربه شخصیه و شاید خیلی پخته نباشه.

اما اینو خوب میدونم که اگه انگیزه و شور و هیجان ادامه دادن باشه، هم موضوع محبت حله! هم تنبلی کردن بی معنا میشه هم ....

در مورد نوشتن هم، شاید توی وبلاگهای دیگه اشکال مختلفی از نوشتن را ببینید و انگیزه ها و نتایج خاص خودش، اما من از وبلاگ نویسی راضیم.
حتی از نوشتن همین عقیده ای که ترس از عمل نکردنش داشتن هم راضیم.
چون اینطوری بیشتر و دقیق تر بهش فکر کردم، و جدی تر گرفتمش.

براتون آرزوی سعادت و موفقیت میکنم و دعاگو هستم.
:)

---

یه چیز دیگه یادم اومد که الان بگم.
مشهد که بودم سه روز اول دید خیلی خنثی ای به زائران آقا داشتم.
روز آخر که همراه مادربزرگم نشسته بودم برام مطلبی را نقل کردن که بدون اینکه متوجه باشن حالم را از این رو به اون رو کرد:

قدیم تر ها... مردی راهی زیارت حضرت سلطان، آقا علی ابن موسی الرضا (علیه السلام) بوده، راه زیادی را آمده، با مشکلات پیمودن مسافت ها در آن زمان... به حرم که میرسد، پیش از زیارت از خستگی خوابش میبرد، آن زمان درهای حرم شب ها بسته میشده، خادمی می آید،
-برو بیرون، میخواهیم در ها را ببندیم!
خستگی آنقدر بر او غلبه کرده که با وجود اینکه چندین بار خادم او را صدا میزند و بلندش میکند باز به خواب میرود،
سرانجام خادم خسته میشود و سیلی به گوش پیرمرد میزند.

مرد رو میکند به حضرت و میگوید: شما شاهد باشید من آمدم!
و زیارت نکرده باز راهی بیایان میشود.

شب خادم حضرت را خواب میبیند، سلام میدهد خدمت ایشان، حضرت رویشان را برنمیگردانند،
باز سلام میدهد،
امام رویشان را به خادم میکنند و میگویند ببین! صورت من کبود است.....
صورت آقا کبود شده بود.

خادم همه همکارانش را صدا میزند و وحشت زده و سراسیمه به دنبال مرد میگردند تا از او دلجویی کنند و او را برگردانند


...

از اون به بعد هر آدمی که میدیدم برام یه زائر عزیز بود، یکی که توی زندگی اش کلی ماجراهای عجیب و غریب داره و دست سرنوشت من و اون را هر دو حالا کرده «زائر آقا»

سلااام دوست عزیز

ممنونم که اینقدر وقت گذاشتی. خیلی لذت بردم.

من یک مشکل اساسی دارم آن هم اینه که برخی از خوانندگان وبلاگم من رو می شناسند. به همین دلیل نمی تونم به راحتی هر مطلبی رو بنویسم. انگیزه ابتدایی ام از نوشتن وبلاگ این بود که بیشتر یاد بگیرم و دقیق تر به مسائل فکر کنم اما الان از اینکه حرف هام با اعمالم متناسب نباشه دچار نگرانی شدم. مسئولیت داره گفتن برخی حرف ها.

انگیره و شور ادامه دادن.... نه لزوما!! برخی اوقات در زندگی در یک سیکل می افتیم، به عنوان مثال زمانی که این نیکی کردن در زندگیت وجود نداره بعد از مدت کم کم احساس رضایتت کاهش پیدا می کنه بعد دچار یک سری حالت های اضطراب و پریشانی می شه، این پریشانی ها تو رو بیشتر محدود می کنند و دچار تنبلی می شی و باز اون احساس رضایت بیشتر کاهش پیدا می کنه... اگر این چرخه رو نشکنی واقعا دچار گرفتاری می شی.

نکته جالبی داشت مطلبی که نقل کردید، ممنونم.

موفق باشی دوست عزیز، التماس دعا

محمد سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 20:01

ماجرای این عکسه چیه؟

این عکس حال و هوای برخی روزهای من رو نشان می ده. روزهایی که دوباره دچار فراموشی می شم و عظمت ها رو فراموش می کنم...روزهایی که ارتباطم با خدا کم می شه... روزهایی که بسیار دل تنگ می شم ... اونوقت شبیه این عکس می شم. درب و داغون ... تنها و بی کس... رها شده در وسط بیابان!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد