درد بی دردی علاجش آتش است


چند وقتی است به دنبال پاسخی برای این سوال، که چرا انسانها دچار سقوط اخلاقی می شن، در مراجع مذهبی و روانشناسی می گردم. در حوزه روانشناسی تا کنون مطلبی پیدا نکردم. در حوزه مذهبی نیز اکثر پاسخهایی که می یافتم به صورت های زیر بیان شده بودند:

 

  1- ترک واجبات، انجام محرمات و بی تقوایی 

  2- تداوم در گناه، چیره شدن هوای نفس

  3- آرامش پیدا کردن از خوبی ها و عدم پرداختن به ابعاد منفی درون.

  4- دنیا پرستی

  5- غفلت زدگی

 

اما امروز در کتاب انسان کامل شهید مطهری به مطلبی به عنوان "درد انسان" برخوردم. دردی که در دو جنبه دوری از خداوند و دردی نسبت به خلق خدا بیان شده بود. بعد از خواندنش احساس کردم داشتن این درد می تواند یکی از مهمترین عوامل جلوگیری از سقوط اخلاقی باشه. انگار آن چیزی را که به دنبالش بودم تا حدی یافته بودم. افرادی که دچار بیماری هایی هستند که دردی را حس نمی کنند معمولا عمر های بسیار کوتاهی دارند. فکر می کنم درباره روح انسان هم این درد بی دردی موجبات نابودی را فراهم می کنه. چند پاراگراف از کتاب را در ادامه آوردم.

 

درد انسان چیست؟ اگر انسان سر درد بگیرد، این درد در او از آن جهت که انسان است نیست، چون سر یک حیوان هم درد می گیرد. آنها که صحبت از "درد انسان" و "صاحب درد بودن انسان" می کنند مقصودشان این نیست. آن دردی که ارزش ارزشها در انسان است، چیز دیگری است. گروهی مانند عرفای خودمان، دردی که در انسان سراغ دارند و دائما آن را تقدیس می کنند، درد خداجویی است. می گویند این درد از مختصات انسان است و حتی انسان به این دلیل بر فرشته ترجیح دارد که فرشته بی درد است و انسان درد دارد. 


طیق نظر اسلام، انسان یک حقیقتی است که نفخه الهی در او دمیده شده و از دنیای دیگری آمده است و با اشیایی که در طبیعت وجود دارد تجانس کامل ندارد. انسان در این دنیا یک نوع احساس غربت و بیگانگی نسبت به همه موجودهای عالم می کند، چون همه فانی، متغیر و غیر قابل دلبستگی هستند ولی در انسان دغدغه جاودانگی وجود دارد. این درد همان است که انسان را به عبادت و پرستش خدا و به اصل خود نزدیک شدن می کشاند.


گروهی دیگر در موضوع درد انسان که آن را ارزش ارزشها تلقی می کنند، متوجه امر دیگری شده اند: درد انسان نسبت به خلق خدا، نه درد انسان نسبت به خدا. می گویند معیار انسانیت انسان این است که درد دیگران را داشته باشد؛ یعنی غمخوار دیگران است. امروز می بینیم آنهایی که دائما می گویند فلان مسئله انسانی است، اصلا انسانیت را جز در اینجا در جای دیگری پیاده نمی کنند. هر چیزی که بازگشتن به احساس مسئولیت انسان و درد انسان در قبال انسانهای دیگر باشد، آن را انسانی می دانند و هر چه غیر از این باشد آن را انسانی نمی دانند. 


آیا از نظر معیارهای اسلامی، انسان کسی است که درد دیگران را داشته باشد؟ یا کسی است که فقط درد خدا را داشته باشد؟ از نظر معیارهای اسلامی، انسان کسی است که درد خدا را داشته باشد و چون درد خدا را دارد، درد انسانهای دیگر را هم دارد

 

پ.ن1: قصد داشتم به جای این مطلب، مطلب دیگری درباره روابط انسانی بنویسم اما منصرف شدم. احساس می کنم گاهی حرف های همدیگر را درست متوجه نمی شیم. به همین دلیل فعلا دیگر در این ارتباط موضوعی نمی نویسم. از خودم هم دیگر مطلبی نخواهم نوشت. اگر خوب گوش بدین صدای کلنگ ها رو می شنوید، فکر می کنم در فاصله ای نه چندان دوری دارند گور تازه ای می کنند. شاید آرامش گور از این هیاهو ها بهتر باشه. بحث بر سر ناراحتی نیست بحث بر سر عبث و خطا دانستن پندار مهره، مهری که خیلی وقت ها به درستی درک نمی شه و تعبیر بر ضعف می کنندش.  


پ.ن 2: فکر می کنم در پی نوشت قبلی زیاد منصفانه رفتار نکردم. فرآیند گورکنی را نیز دیگر متوقف کردم. حرف های مسئولانه ای نبود، عذر می خواهم. 

وصایایی از جنس حکمت و نور


کتابی را که وبلاگ 301040 برای جلسه این هفته معرفی کرده بودند، بعد از کلی گشتن در میدان انقلاب پیدا کردم. به همراه آن، کتاب دیگری به نام وصایای استاد علامه کرباسچیان را هم خریدم. مطالب جالبی در ارتباط با موضوع امر به معروف و نهی از منکر و روش های تعلیم و تربیت بیان کرده بودند.


"پیامبر اکرم فرموده اند:

"خیر الناس انفعهم للناس"

"بهترین انسانها فردی است که بیشترین نفع را به مردم برساند"


مسلما بیشترین نفع، خدمت مادی نیست؛ چون تمامی این خدمات مادی در جهت چند سال دیرتر مردن یک فرد است. لباس، خوراک و بهداشت، در مقابل حیات روحی و هدایت معنوی انسان چه ارزشی دارد؟"


"ارشاد و تعلیم دیگران وظیفه ی یک مسلمان است و هرکس بیشتر از هدایت الهی بهره مند باشد، مسئولیت او در رساندن آن هدایت به مردم بیشتر خواهد بود. 


"کسی که عبادات شخصی را انجام دهد و از اصلاح مردم غافل باشد، از فطرت انسانی دور افتاده است؛ چون اگر فطرت انسانی بیدار باشد، نمی تواند از انسانهایی که به خاطر نداشتن مربی و دوری از اخلاق و معنویت، خود و دیگران را نابود می کنند، بی اعتنا بگذرد."


"برای از بین بردن این دو اصل در بین مردم رواج دادند "عیسی به دین خود، موسی به دین خود" و "مرا که در قبر تو نمی گذارند!" در نتیجه این دو موضوع حیاتی را از اعتبار انداختند."


"کسانی که می خواهند از این وظیفه شرعی شانه خالی کنند، امر به معروف و نهی از منکر را به تذکر منحصر می دانند و می گویند:

(ما علی الرسول الا البلاغ)


باید از آنان پرسید: آیا پیامبر برای نشر معارف دین فقط به گفتن قناعت نمود و هیچ اقدام عملی نکرد؟ یا با آنکه با تحمل سختی ها و آزار و اذیت های بسیار، دین را ترویج کرد؟


باید دانست که امر به معروف و نهی ز منکر زبانی، تاثیر ناچیزی دارد. غرض از امر به معروف و نهی از منکر آنست که معروف انجام و منکر ترک شود. یکی از روش های تامین این هدف تربیت خردسالان است تا به گونه ای ساخته شوند که بدون تذکر و تنبیه، به طور طور طبیعی خودشان معروف را انجام دهند و منکر را ترک کنند."


"تربیت انسان هم به عواملی بستگی دارد که اگر مراعات نشود، شخص فاسد و خراب بار می آید. کسانی که فکر می کنند چون اهل نماز و روزه هستند، بچه ها و شاگردانشان خوب تربیت می شوند، عملا منکر نظام علت و معلولند. اگر کسی جو بکارد و پای آن نماز بخواند و دیگری گندم بکارد. پای آن شراب خواری کند، آیا می توان توقع داشت، محصول اولی گندم و دومی جو بشود؟"


نگاه ماشینی به روابط انسانی



مطلب اخیر وبلاگ یکی از دوستان بهانه ای شد تا این متن را بنویسم. ایشون برای انتخاب همسر معیار "low maintenance" را مطرح کرده بودند. نحوه تحلیلشون من را به یاد فیلم های علمی تخیلی انداخت. فضایی که در آن اگر مرد یا زنی در زندگیش احساس تنهایی کرد، به راحتی به سراغ کاتالوگ ربات های مختلف می ره، از میان آنها رباتی را که کارایی بالا و هزینه نگهداری پایین تری داره سفارش می ده و پس از چند دقیقه آن را تحویل می گیره. بعد از گذشت اندک زمانی هم آن را با مدل جدید که کارایی بیشتر و هزینه پایین تری داره عوض می کنه و قبلی را همانطور که در فیلم ها نشون می ده به زباله دانی ربات ها می اندازه، جایی که پر از ربات های درب و داغونه. در این فیلم ها حرفی از عشق و عاطفه نیست. همه چیز در ویژگی های فیزیکی خلاصه شده.


فضای آن مطلب از نبود عاطفه و ارزش های عالی انسانی رنج می برد. دید حاکم انسان را در حد یک ماشین تقلیل داده بود. ماشین هایی که تنها دارای یک بعد فیزیکی هستند، اما انسانها علاوه بر آن، دارای روح و یا روانی هستند که در تحلیل رفتارهاشون بسیار حائز اهمیتند.


متاسفانه من در ازدواج های سنتیمون، البته نه در همه آنها، این دید ماشینی را تا حدی می بینم. انگار واقعا دارن یک ربات خریداری می کنن. فقط به بررسی معیارها می پردازند و حرفی از ارتباط عمیق روحی زده نمی شه. ارتباطی که در آن تنها یک لبخند بتونه تمام خستگیهایت را از تنت بیرون کنه. ارتباطی که در آن وقتی در کنارشی خودت را به خدا نزدیک تر حس کنی. 


پ.ن ۱: فکر نمی کنم منظور نویسنده آن مطلب چیزی که من تصویر کردم باشه. منظورشون را درک می کنم اما نوع بیانشون من را به این فضا برد.


پ.ن 2: خیلی wall.e را دوست دارم، خیلی زیاد. عکسش را می بینم شاد می شم.


پ.ن 3: امروز نکته دیگری نیز به ذهنم رسید. اشکالی که من در مطلبشون می بینم را با یک مثال توضیح می دم. فرض کنید بخواین به فرزندتون درباره 2 موضوع خرید اسباب بازی و یا انتخاب دوستانش کمک کنید. در مورد اسباب بازی، می توان معیارهای مختلف فیزیکی را به راحتی بیان کرد. به عنوان مثال بودجه در نظر گرفته شده، طول عمر آن وسیله و غیره. حالا فرض کنید درباره انتخاب دوست به فرزندتون هم با همین دید برخورد کنید. معیار هاتون اینها باشند که قد و وزنش متناسب باشه، پدرش شغل خوبی داشته باشه، وقتی می آد خونمون خیلی خوراکی نخوره، کلا زیاد وقتت رو نگیره و سر و صدا هم نداشته باشه. شاید این معیارها در جای خودشون حائز اهمیت باشند اما بیانشون بدون تشابهات شخصیتی، وجود علاقه، مهربان بودن، همبازی خوب و دلسوز بودن عجیب به نظر می رسه.


تست MMPI2


در ادامه مبحث قبلی تست MMPI2 را هم به دوستان معرفی می کنم .آزمون شخصیت چند وجهی مینه سوتا یا MMPI2 یکی از مشهورترین و معتبرترین تستهایی است که طی سالیان گذشته برای سنجش روانی مورد استفاده قرار گرفته است. این آزمون ساختار شخصیتی و سایکوپاتیک شخص را نمایان میکند. در واقع یک جورایی شبیه چکاپ روانی است. برای دادن تست 567 سواله بایستی به مراکز روانسنجی مراجعه کنید، اما نسخه 71 سواله آن را من به صورت رایگان در وب پیدا کردم .نرم افزار آن را می توانید از اینجا دانلود کنید. البته تحلیل نتایج نیاز به اطلاعات روانسنجی دارد.

Perfectionism

 

Perfectionism در روانشناسی باوریست که در آن باید به حد بالایی در هر چیز رسید. به دلیل اهمیت زیاد موضوع و ترجمه نادرست این مفهوم به کماگرایی که ظاهر ارزشمندی دارد، خیلی تمایل داشتم که در این باره مطلبی بنویسم. خواندن مقاله "کمال گرا ها به بهشت نمی روند" هم در ابتدای بحث خالی از لطف نیست.

 

کمال گرایی را می توان مجموعه ای از معیارهای بسیار بالا برای عملکرد تعریف کرد که با انتقاد افراطی فرد از خود همراه است و موجب برانگیختن خشم، اضطراب، افسردگی و احساس گناه می‌شود.

   

دو مفهوم عزت نفس و کمال گرایی ارتباط جالبی با یکدیگر دارند. نتایج تحقیقات بیانگر همبستگی معکوس مابین عزت نفس و کمال گرایی است. یعنی با افزایش سطح عزت نفس میزان کمال گرایی در فرد کاهش می یابد و بر عکس با کاهش سطح عزت نفس میزان کمال گرایی در فرد افزایش می یابد. اگر بخواهیم افراد کمال گرا را توصیف کنیم می توان گفت که انگیزه پیشرفت بالایی دارند و رقابت کردن با دیگران برای آنها مهم است اما وقتی به پیشرفت دلخواه خود نرسند دچار احساس حقارت می شوند و همین امر یکی از عوامل کاهش دهنده سطح عزت نفس آنها می باشد.

 

به بیان دیگر این نگرش دور معیوبی را در فرد ایجاد می کند. خلاقیت و کارآمدی افراد کمال گرا زیر فشار میل به کمال و ناکامی غیر قابل اجتناب ناشی از آن، کاهش می‌یابد. این روند افراد کمال گرا را به انتقاد از خود و سرزنش خود و کاهش عزت نفس هدایت می‌کند، که نتیجه آن ممکن است افسردگی و اظطراب باشد. در این لحظه با باور به اینکه اگر سخت تر کار کنم به نتیجه می رسم، این دور معیوب ادامه می یابد.

 

نداشتن دید واقع بینانه نسبت به امور مختلف، ترس از شکست، داشتن تفکر همه یا هیچ، جاه طلبی و نظم و دقت افراطی در فعالیتهای روزمره، از ویژگی های افراد کمالگراست. افراد کمال گرا معمولا عدم پذیرش و طرد شدن از سوی دیگران را پیش بینی و از آن می‌ترسند. با این ترس ، آنها در مقابل انتقاد دیگران حالت دفاعی به خود گرفته و از این طریق دیگران را از خود دور می‌سازند. آنها به دیگران اجازه نمی دهند که شاهد اشتباهاتشان باشند و این نکته را در نظر نمی‌گیرند که خود افشایی این فرصت را به آنها می‌دهد که دیگران به چشم یک انسان به آن نگاه کرده و دوستشان بدارند.

 

این ویژگی ها در حالت افراطی تاثیر منفی بر شخصیت فرد گذاشته و از احساس رضایت او نسبت به خود می کاهند. در مقابل افرادی که عزت نفس بالایی دارند معمولا در حوزه های مختلف زندگی خشنود و شادکام هستند. آنها مطمئن هستند که کوشش هایشان نتیجه خواهد داد و به همین خاطر این کوشش ها را انجام می دهد. این افراد معمولا در گستره ای از زمینه ها با کفایت بوده و از کارکرد جسمانی و روانی خوبی برخوردارند. همچنین سایر آدمیان را دوست داشته و خواستار آنند که در صورت لزوم به آنها کمک کنند.حال آنکه یک فرد با صفت کمال گرایی در حد بالا معمولا فاقد چنین ویژگی هایی هستند و از سلامت روان پایین تری برخوردارند.

 

 پ.ن: یکی از دوستان معادل کامل گرایی رو به جای کمال گرایی پیشنهاد داده بودند، به نظر این حقیر که معادل مناسب تری می تونه باشه. از همه روانشناسان محترم بابت دخالت در امورشون عذر می خواهمممم

امر به معروف و نهی از منکر، مطلب شماره 1

 

تصمیم گرفتم کمی به بحث امر به معروف و نهی از منکر بپردازم. فکر می کنم مراجعه به مطلبی که در اینجا آورده شده مفید باشد. دیروز با دو نفر از دوستانم درباره مطالب مطرح شده در جلسات و پرسش های ذهنی خودم به بحث نشستیم.


من امر به معروف و نهی از منکر را براشون بر مبنای برداشت خودم و مطالب دریافتی در جلسات تعریف کردم. تعریف من به این صورت بود که امر به معروف و نهی از منکر را می شود در حوزه های مختلف اجتماعی، اخلاقی و مذهبی به صورت تلاش برای سوق دادن به سمت معروفی و بازداشتن از منکری تعریف کرد. به نوعی شاید بتوان ان را یک احساس وظیفه انسانی دانست (البته به نظرم مفهوم امر به معروف و نهی از منکر از این مساله گسترده تره اما شاید یکی از جنبه های آن را بتوان به این صورت تعریف کرد). به عنوان مثال در حوزه مسائل اجتماعی قوانینی که وضع می شوند در واقع جلوه هایی از همین مفهوم هستند. البته بحث در حوزه مسائل اخلاقی و مذهبی از پیچیدگی های بیشتری برخورداره.

 

  دوستان من عقیده داشتند که تعریف ارائه شده درست به نظر نمی رسد. در واقع از نقطه نظر آنها بحث امر به معروف و نهی از منکر تا کنون بیشتر در حوزه مذهب مطرح و بررسی شده است. در ادامه آنها از من پرسیدند که معروف و یا منکر بودن یک مساله چطور تشخیص داده می شه. اگر در حیطه مسائل مذهبی بخوایم بحث کنیم می توان منیع معتبری برای تشخیص داشت، اما در سایر حوزه ها چه منبعی برای آن وجود دارد؟ به خصوص در حوزه اخلاق این بحث ها پیچیده تر هم می شوند. چطور این وظیفه در ارتباط با فردی که اخلاقش بر مبنای مذهب ما نیست تعریف می شه؟ اصلا در قبال افرادی که عقیده دارند اخلاق نسبی است انجام این وظیفه ممکن است یا نه؟

 

من تا حدودی به این سوالات پاسخ دادم اما از دوستان می خوام که نظرشون را در این باره بیان کنن، آیا امر به معروف و نهی از منکر تنها در حوزه مذهب تعریف شده؟ اگر این طور نیست به سوالات فوق چطور می توان پاسخ داد؟

 

پ.ن ۱: فکر می کنم بایستی به حوزه های اشاره شده سیاست را هم اضافه کنم.