اللهم صل علی محمد و آل محمد... ادامه



مطلب را حذف می کنم...


از اینکه افرادی مطلب قبل را خواندند اما نظری در قبالش ندادند دلخور شدم... البته نمی شود اسمش را دلخور گذاشت، بیشتر دلسرد شدم... حس کردم بهتر است این بحث را با افرادی انجام بدهم که به این موضوع توجه دارند و بی تفاوت از کنارش عبور نمی کنند... مانند یکی از افراد شرکتمان که ایده های خوبی در این خصوص داشت...


اما بنا به نصیحت خواهرمان تصمیم گرفتم که دلایلم را بیشتر توضیح بدم تا شاید نیاز به نشان دادن عکس العمل مشخص تر شود...


در این میان چند موجودیت وجود دارند:


1- سازنده فیلم


2- دولت آمریکا


3- گوگل


سازنده فیلم که تکلیفش روشن است اما در خصوص دو مورد بعدی بحث های عدیده ای شکل گرفته. عده ای عقیده دارند که این فیلم هیچ ارتباطی با دولت آمریکا ندارد و به دلیل قوانین حاکم بر کشورشان در این خصوص تقصیری ندارند.


می توانم اینجا در خصوص دلایل مقصر بودن گزینه های دوم و سوم بنویسم اما به نظرم اثر چندانی ندارد و تکرار مکررات است. تنها به یک نکته اشاره می کنم آنهم اینکه طبق قوانین دولت آمریکا و سایت گوگل توهین به پیامبر خدا آزاد است. شما هر چه می خواهید می توانید بگویید، هر تصویر زننده ای را می توانید منتشر کنید و با شما هیچ مخالفتی نمی کنند.


گوگل نیز در فضای مجازی مانند کشوری است که قوانین خاص خودش را دارد و توهین به پیامبر خدا در این کشور هیچ اشکالی ندارد. حتی در قبال اعتراض مسلمانان هم حاضر به برداشتنش نیستند چرا که اینان در این کشور هیچ قدرتی ندارند... آب هم از آب تکان نمی خورد و بازهم همچو بردگانی اسیر قدرتش هستند...


حال مسلمانان مختارند ... می توانند چشم بر ظلم ببندند و تابعیت این کشور ها را بپذیرند... در جهت رشد و پیشرفتشان تلاش کنند و در برابر توهین هایشان سکوت... در عوض از امکاناتی که در اختیارشان قرار می دهند استفاده کنند و خوش باشند...


وقتی برای عضویت در جیمیل قوانینشان را می پذیریم پای این قانون را نیز امضا می کنیم که ما مخالفتی با این رویکرد شما نداریم... شما آزاد هستید که هر مطلبی را در خصوص پیامبر ما منتشر کنید و ما نیز حاضر به هجرت از سرزمین شما نیستیم... می نشینیم پای سخنانتان و سکوت می کنیم... به آن آیه قرآن هم کاری نداریم که منع می کنند از نشستن در جمعی که آیات خدا را مسخره می کنند...


وقتی عضو جیمیل می شویم در واقع عضوی از کشور گوگل هستیم که به او در رشد و پیشبرد اهدافش کمک می کنیم...شاید در آینده مطلبی مخصوص به گوگل بنویسم و سیاست های دو گانه اش...



اللهم صل علی محمد و آل محمد



چند روزیست که می خواهم در خصوص اتفاقات تلخ اخیر بنویسم... ماجرایی که از شرحش عاجزم... توهین به پاک ترین و وارسته ترین انسان ها... به او که خداوند به جان نازنینشان سوگند می خورند...


توهم توطئه نیست بازی پنداشتن این حرکت ها... سناریو پلیدی که بخش های مختلف و اهدافش به مرور آشکار می شوند...


در میان این اتفاقات می توان شکاف و سردرگمی مسلمانان را دید... این اولین باری نیست که این ماجرا رخ می دهد اما همچنان استراتژی جامع و هماهنگی برای مقابله با آن نمی توان یافت... تازه بعد از آنکه رخ می دهد می نشینیم و بحث می کنیم در خصوص شدت در برخورد و به جای تمرکز بر خباثت آن طرف دغدغه مان می شود نحوه برخورد مناسب مسلمانان.


به گمانم چند موضوع بایستی به درستی تحلیل شوند. اول درصد تقصیر دولت های غربی به خصوص آمریکا و کشورهای اروپایی است که اگر مقصر شناخته شوند برخورد یکپارچه و هوشمندی در قبال آنها در پیش گرفته شود. 


یک میلیارد مسلمان داریم که می توانند به صورت هماهنگ در قبال توهین به پیامبرشان بر حسب مثال گوگل و یا محصولات این کشور ها را تحریم کنند. کشتن سفیر آمریکا و یا حتی برگزاری راهپیمایی های مختلف شبیه جرقه ایست که زود خاموش می شود. اگرچه نمی توان این عکس العمل ها را بی تاثیر دانست اما اثرشان پایدار نیست و نمی توانند مانع از انجام مجدد آن شوند.


حال طبق فرمایشات آقای خامنه ای این کشور ها مقصرند چرا که زمینه ساز انجام این اتفاقات می شوند. اگر تقوی را رعایت کنیم و بدون دلیل و مدرک مستدل خودشان را از مجریان مستقیم این ماجرا نپنداریم بازهم به خاطر زمینه سازی، حمایت ها و شیطنت هایشان مقصرند و شریک جرم.


در این شرایط اگر به عنوان یک مسلمان به این نتیجه رسیدیم که اینان تقصیر کارند، آنگاه باید عکس العمل منلسبی در پیش گیریم... شاید دیگر نتوانیم خیلی راحت در کشوری که زمینه ساز چنین توهین هایی می شود درس بخوانیم و یا حتی استفاده از اکانت گوگل می تواند مصداق ستمگری باشد.. خداوند در آیات 23 و 24 سوره توبه می فرمایند:


اى کسانى که ایمان آورده اید، پدران و برادران خود را اگر کفر را بر ایمان ترجیح داده اند اولیاء خود ندانید، کسانى که از شما با ایشان دوستى کنند خود ایشان هم ستمگرانند...


بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و قوم و خویش شما و اموالى که بدست آورده اید و تجارتى که از کساد آن مى هراسید و مسکن هائى که بدان علاقمندید در نظر شما محبوب تر است از خدا و رسول او و جهاد در راه او، پس منتظر باشید تا خدا فرمان خود را بیاورد، و خدا مردم تبه کار را هدایت نمى کند ...


اینجا سخن از خانواده و خانه ایست که بر محبت پیامبر ترجیح داده می شوند... مباد که به خاطر اکانت گوگل و فیس بوک و یا مدرک دکتری در گروه ستمکاران و تبهکاران قرار گیریم...


* یَأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا لا تَتَّخِذُوا ءَابَاءَکُمْ وَ إِخْوَنَکُمْ أَوْلِیَاءَ إِنِ استَحَبُّوا الْکفْرَ عَلى الایمَنِ وَ مَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَأُولَئک هُمُ الظلِمُونَ..


قُلْ إِن کانَ ءَابَاؤُکُمْ وَ أَبْنَاؤُکمْ وَ إِخْوَنُکُمْ وَ أَزْوَجُکمْ وَ عَشِیرَتُکمْ وَ أَمْوَلٌ اقْترَفْتُمُوهَا وَ تجَرَةٌ تخْشوْنَ کَسادَهَا وَ مَسکِنُ تَرْضوْنَهَا أَحَب إِلَیْکم مِّنَ اللَّهِ وَ رَسولِهِ وَ جِهَادٍ فى سبِیلِهِ فَترَبَّصوا حَتى یَأْتىَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا یهْدِى الْقَوْمَ الْفَسِقِینَ...


حقوق متقابل انسانها



تا پاسخ منفی را می شنود چهره در هم می کشد... می پرسد چرا؟ و من از پاسخ طفره می روم... همچنان می پرسد و من می گریزم به دیار شوخی... خواهری است عزیز، هیچ نمی خواهم خاطرش مکدر شود اما این حس غریب درونی مانع می شود که دلیل را بگویم و بحث را پایان دهم...


تمام راه برگشت به سراغ هر ترفندی برای گشودن قفل زبانم می رود... گاه با شوخی... گاه با قهر... گاه با تکرار همین سکوت... هیچ کدام اما اثری ندارند... دلایل خاصی دارم برای سکوت و در این لحظات هیچ نمی اندیشم درباره حقوق متقابل عزیزی که اینهمه از رفتار غیر مسئولانه من رنجیده... حق دریافت یک پاسخ قانع کننده در برابر سوالی که برایش ایجاد شده و یا حق مشارکت در تصمیمی که گرفته ام...


دو گزینه پیش رو دارم... می توانم حسابی شاکی شوم و به او نهیب زنم که مگر به من اعتماد نداری، چرا به حرفم گوش نمی کنی و دلیل اینهمه اصرار چیست... عاقبت این روش دلخوری و رنجش اوست و یک پیروزی تلخ برای نفسم... و یا اینکه به جای برخورد تند و یا بی توجهی به خواسته اش، برایش توضیح دهم و اندکی نفس را ادب کنم...


به یاد حدیث بسیار زیبایی از رسول رحمت سلام الله علیه می افتم در خصوص رفتار اهل ایمان...


اَلمُؤمِنُ یَأکُلُ بِشَهوَةِ أَهلِهِ، اَلمُنافِقُ یَأکُلُ أَهلُهُ بِشَهوَتِهِ...


مومن به میل و رغبت خانواده اش غذا می خورد ولی منافق میل و رغبت خود را به خانواده اش تحمیل می کند...


شاید غذا خوردن بر مبنای میل و رغبت شخصی یکی از مهمترین حقوقی باشد که برای خود قائلیم، اما اهل ایمان در این امر نیز میل خانواده را بر امیال شخصی خود ترجیح می دهند... شاید دلیل این رویکرد آن باشد که به تاثیر شگفت آن در مبارزه با نفس پی برده اند... در مهار  خواسته های نفسی که هر چه بیشتر مجال یابد گام های بلند تری به سوی هلاک بر می دارد...


گاهی اوقات، همان زمان هایی که معادلاتمان فقط پارامترهای خود را در بر دارد... احساسات خود... آنچه مطابق میلمان هست یا نیست... باورهایی که ریشه در شخصیت فردی دارند نه ریشه در حق... در این مواقع خیلی زیباست که این معادلات را تغییر دهیم و برای دیگر بندگان خدا هم سهم و حقوق متقابلی قائل شویم... برای آنچه آنها دوست می دارند و بالاتر از همه برای آنچه خداوند می پسندد... خیلی باید حواسمان باشد که امیال خود را بر دیگران تحمیل نکنیم...


بله اینها را برای شما نوشتم... برای شما عزیز... تا بدانی در آن لحظه هایی که به ظاهر می خندیدم، در درون با نفسم دست به یقه شده بود...



تربیت اسلامی...اصلاح بین مردم ...




چند مطلب پش، آنجا که سخن از راستگویی بود، مبحثی عنوان شد به نام اصلاح بین مردم. آن حدیث بیان می کرد که می توان برای اصلاح بین افراد اینگونه عمل کرد که از کسى سخنى درباره دیگرى می ‏شنوى که اگر سخن به گوش او برسد، ناراحت می ‏شود. پس تو آن دیگرى را می ‏بینى و بر خلاف آنچه شنیده ‏اى، به او می ‏گویى: از فلانى شنیدم که در خوبى تو چنین و چنان می ‏گفت بود... مقوله ای که شاید اهمیتش را این روزها در فرهنگ ما از دست داده و جایش را سخن چینی و بدگویی پشت سر یکدیگر گرفته...جایش را صداقتی نابخردانه گرفته...


شاید یکی از مهمترین جلوه های جامعه اسلامی، محبتی عمیق و یا احساس برادری بین افراد است که تیره شدن این روابط طبق فرموده رسول اکرم روحی فداه ریشه کن کننده دین است...  از این رو اصلاح میان مسلمانان و برطرف کردن کدورت ها بسیار توصیه شده... چند حدیث جالب خواندم که بسیار جای تامل دارند...


پیامبر اکرم (س) فرموده اند...


براستی که خداوند دروغی را که باعث اصلاح یاشد دوست می دارد و راستی را که موجب فساد گردد، دشمن می دارد...


آیا به چیزی با فضیلت تر از نماز و روزه و صدقه (زکات) اگاهتان نکنم؟ و آن اصلاح میان مردم است، زیرا تیره شدن رابطه بین مردم ریشه کن کننده دین است.


و یا در حدیثی از امام صادق علیه سلام در وصف لقمان اینگونه نقل شده که به لقمان تنها حکمت و دانش عطا نشده بود، و نیز دارائى و خانواده و قدرت جسمى و زیبایى چشمگیر نداشت ولى او مردى با اراده بود تا آنجا که او به دو نفر که با هم نزاع مى کردند و یا مى جنگیدند نمى گذشت مگر اینکه میانشان صلح برقرار مى کرد و از پیش آنان نمى رفت تا آنکه آنها دست از نزاع و جنگ کشیده و متفرق مى شدند.


یک وقت هایی... همان زمان ها که نفس چیره می شود و فرمان به بدی می دهد، یک لحظه باید مهارش را کشید و به او نهیب زد که می توانی به جای فساد و تباهی در راستای اصلاح و خیر قدم برداری... به جای آنکه خود را در زمره سخن چینان و غیبت کنندگان قراردهی نیکی های مردم را بگو تا بینشان اصلاح شود و محبتشان افزون گردد...


فغان از نفسی که مهار تضرع و خواری در پیشگاه خداوند به آن زده نشده...


ایکاش اگر قدرت مهار نفس را نداریم نصیحت کننده خیرخواهی داشته باشیم که در آن زمانی که فرصت برای اصلاح باقی مانده ما را به زشتی عملمان آگاه کند...



* إِنَّ اللّه  أَحَبَّ الکَذِبَ فِى الصَّلاحِ وَأَبغَضَ الصِّدقَ فِى الفَسادِ؛


** اَلا اُخبِرُکُم بِاَفضَلَ مِن دَرَجَةِ الصّیامِ وَ الصَّلاةِ وَ الصَّدَقَةِ؟ صَلاحُ ذاتِ البَینِ، فَاِنَّ فَسادَ ذاتِ البَینِ هِىَ الحالِقَةُ؛


*** .. وَاللّه  ما اوتىَ لُقمانُ الحِکمَةَ بِحَسَبٍ، وَلامالٍ وَلاأَهلٍ وَلا بَسطٍ فى جِسمٍ وَلاجَمالٍ وَلکِنَّهُ کانَ رَجُلاً قَویّا إِلى أَن قالَ: وَلَم یَمُرَّ بِرَجُلَینِ یَختَصِمانِ أَو یَقتَتِلانِ إِلاّ أَصلَحَ بَینَهُما وَلَم یَمضِ عَنهُما حَتّى تَحاجَزا؛

هَلْ أَتَاک حَدِیث مُوسى...

آیا خبر موسى به تو رسیده است ؟


آن دم که آتشى دید... آن دم که پرورردگارش با او سخن گفت...


من تو را برگزیده ام... به آنچه بر تو وحى مى شود گوش فرا دار...


من خداى یکتایم، معبودى جز من نیست، عبادت من کن و براى یاد کردن من نماز به پا کن...


قیامت آمدنى است، مى خواهم آن را پنهان کنم تا هر کس در مقابل کوششى که مى کند سزا ببیند...


آنکه رستاخیز را باور ندارد و پیروى هوس خود کند، ترا از باور کردن آن باز ندارد که هلاک مى شوى...


ای موسی، اول بار نیست لطف پروردگارت... 


آندم که به مادرت آنچه باید وحى کردیم... که او را در صندوق بگذار و صندوق را به دریا بیفکن، تا دریا به ساحلش ‍ اندازد...


و دشمن من و دشمن او بگیرد او را... و از جانب خویش محبوبیتى بر تو افکندم تا زیر نظر من تربیت شوى...


و چون خواهرت رفت و گفت آیا شما را به کسى دلالت کنم که تکفل او کند؟ و به مادرت بازت آوردیم که دیده اش روشن شود و غم نخورد...


و یکى را کشتى و از گرفتارى نجاتت دادیم و امتحانت کردیم امتحانى دقیق و سالى چند در میان اهل مدین ماندى...


آنگاه اى موسى! به موقع بیامدى...


و تو را خاص خویش کردم...



شرح لطف هایی که شاید آگاه نبوده از حقیقتشان... شرح همه رنج ها و فراز و فرود روزگار را می فرمایند تا برسند به این حقیقت که وَ اصطنَعْتُک لِنَفْسى... تو را خاص خویش کردم... برای خود خالص ساختم...


 این آیات مبارکه سوره طه قلب انسان را پر می کنند از آرزوی آن لطف بزرگ الهی، قدم نهادن در مسیر اخلاص... از رسیدن به نقطه ای که او خود سرپرستی ات را بر عهده گیرد... تا اتفاقات زندگی ات گام هایی باشند در جهت ساخته شدن برای او... آرزوی گداخته شدن در بوته آزمایشی که ناخالصی های وجودت را جدا می کند و ظرفیت آن را خواهی یافت که برای او خالص شوی... و خاصیت آتش شاید این باشد... چه در این جهان و چه در جهان دیگر...


روزی داستان زندگی خود را از خواهیم شنید... شرح لطف هایش را... حقیقت اتفاقاتی که رخ می دهند... ایکاش در برابر الطافش توشه ای از سپاس و صبر اندوخته باشیم، نه کفر و ناسپاسی... ایکاش کوله بارمان از این سفر خاکی تنها شرمندگی و حسرت نباشد...خدای مهربان یاری مان کن که به الطافت خیانت نکنیم...



پیچ و خم های روزگار...

آرام نشسته ام و سعی می کنم بنویسم... سنگینی گفته ها و نگفته هایش بر دوشم سنگینی می کنند... و من تاب این سنگینی را ندارم... 


گاه به اندازه گفته هایمان بزرگ نمی شویم... سخن گفتن سهل است اما هنگامه عمل پایبندی به آن دشوار... این طبع نازکی که تحمل تندی ندارد کار می دهد دستم... همیشه حساس بودم و زودرنج... می رنجم از درشتی کلمات... از برخورد طلبکارانه... یادم می رود که باید بزرگ شد... بزرگ بود...


گاه هوس فرار به سرم می زند... بگذارم و بگذرم... از ماجرا آگاه نیستید و این حرف ها بایستی برایتان گنگ باشد... دلم می خواهد اینجا بنویسم که از قیل و قال دلگیرم... از بحث های بیهوده... از تصور رنجیدن دیگری... از تفکر اینکه رفتارت پختگی لازم را نداشته و نتوانستی راه اصلاح را در پیش بگیری... ناامیدی از رسیدن به صلح و دوستی...


گاه این نفس فتنه ها بر می انگیزد... 


سخت است تحمل سکوت او که برایم حکم خواهری عزیز دارد... 


دلم می خواهد این چند روز قیل و قال بر سر هیچ را از روزگارم حذف کنم... مانند فیلمی که به عقب بر می گردد... ناشکریست این دلخوری ها...