السلام علی ربیع الانام...

چه بگویم از غم تنهایی... جان به لب رسید آقای ما....


میلادتان مبارک...


اللهم عجل لولیک الفرج....


اللهم عجل لولیک الفرج....


اللهم عجل لولیک الفرج....


* در مفاتیح خواندم که شب نیمه شعبان پس از شب قدر فضیلت دارد... التماس دعا دوستان...


«ربیع الانام» یکی از زیباترین القاب حضرت مهدی (علیه السلام) است که در زیارت آن حضرت آمده است. در یک نگاه سطحی به معنای بهار انسانهاست. اما معنای ربیع الانام گسترده تر از این ترجمه ی تحت اللفظی و سطحی است. یکی از معانی ربیع، بهار است و معنی دیگر آن باران بهاری. طریحی در مجمع البحرین می نویسد:

« المطر فی الربیع، سمی ربیعا لانّ اول المطر یکون فیه و به ینبت الربیع »
(ربیع بارانی است که در بهار می بارد و ربیع به این خاطر باران بهاری نامیده شده است که اولین باران در آن می بارد و با آن باران، بهار می شود.)

انام نیز هم به معنی مردم و بشر است و هم فراتر از آن به معنی کل موجودات و جهان هستی.


فریاد از این ستم...

نمی دانم بخندم یا گریه کنم... بخندم به این حرص جاهلانه یا اشک بریزم بر این ستمگری به خود...


خنده ام نمی گیرید اما...  از مهلک ترین بلاهایی است که می توان بر سر خود آورد... گرفتار شدن به وادی خودبرتر بینی و ندیدن اشتباهات خود... اینکه همیشه دیگران را مقصر بر اشتباهاتی که رخ می دهند بدانی و هیچ گاه انگشت اشاره به سمت خود نگیری... سخت است روز و شب های این وادی... دلم می گیرد... و چه زیبا بیان شده داستان آن دو مرد... وَ اضرِب لهَُم مَّثَلاً رَّجُلَینِ...


براى ایشان مثلى بزن: دو مرد که یکى را دو باغ داده بودیم از تاکها و آن را به نخلها احاطه کرده بودیم و میان آن زرع کرده بودیم... هر دو باغ میوه خویش را مى داد و به هیچ وجه نقصان نمى یافت، و میان باغها نهرى بشکافتیم... و میوه ها داشت...


پس به رفیق خود که با وى گفتگو مى کرد گفت: من از جهت مال از تو بیشتر و به عده از تو نیرومند ترم...و به باغ خود شد در حالى که ستمگر به نفس خویش بود گفت گمان ندارم که هیچ وقت این باغ نابود شود... گمان ندارم رستاخیز به پا شود، و اگر به سوى پروردگارم برند سوگند که در آنجا نیز بهتر از این خواهم یافت...


رفیقش که با او گفتگو مى کرد گفت: مگر به آنکه تو را از خاک آفرید و آنگاه از نطفه و سپس به صورت مردى بپرداخت کافر شده ای... وَ لَوْ لاإِذْ دَخَلْت جَنَّتَک قُلْت مَا شاءَ اللَّهُ لاقُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ ... چرا وقتى به باغ خویش در آمدى نگفتى هر چه خدا خواهد همان شود که نیرویى جز به تاءیید خدا نیست، اگر مرا بینى که به مال و فرزند از تو کمترم؛ باشد که پروردگارم بهتر از باغ توبه من دهد، و به باغ تو از آسمان صاعقه ها فرستد که زمین بایر شود... 


وَ اضرِب لهَُم مَّثَلَ الحَْیَوةِ الدُّنْیَا کَمَاءٍ أَنزَلْنَهُ مِنَ السمَاءِ فَاخْتَلَط بِهِ نَبَات الاَرْضِ فَأَصبَحَ هَشِیماً تَذْرُوهُ الرِّیَحُ وَ کانَ اللَّهُ عَلى کلِّ شىْءٍ مُّقْتَدِراً... براى آنها زندگى این دنیا را مثل بزن، چون آبى است که از آسمان نازل کرده ایم و به وسیله آن گیاهان زمین پیوسته شود، آنگاه خشک گردد و بادها آن را پراکنده کند، و خدا به همه چیز توانا است...


الْمَالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَوةِ الدُّنْیَا وَ الْبَقِیَت الصلِحَت خَیرٌ عِندَ رَبِّک ثَوَاباً وَ خَیرٌ أَمَلاً... مال وفرزندان زیور زندگى این دنیا است و کارهاى شایسته نزد پروردگارت ماندنى و داراى پاداشى بهتر و امید آن بیشتر است... 


* سوره مبارکه کهف


که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها...

نزدیک به سه ساعت و اندی جلسه داشتیم... ناهار نخورده بودم و با شکم گرسنه سربالایی دانشگاه شهید بهشتی را تا دانشکده برق بالا می رفتم...


انشا الله قرار است پروژه جدید بگیریم... این پروژه را خیلی دوست دارم و با وجود مشغله بسیار خود داوطلب سرگروهی آن و طی کردن هفتگی این سربالایی شدم... اگر درست اجرایی شود، انشا الله وقتی سر و کارتان به یک اداره دولتی افتاد، دیگر مجبور به تهیه یک لیست بلند بالا از مدارک بدرد نخور نخواهید بود؛ یا برای گرفتن یک مجوز مجبور نیستید چند روز وقت بگذارید و دور شهر بچرخید...


خوشحالم... گرچه ابتدای هر کار جدیدی همه ذوق می کنند از درانداختن طرحی نو و شکافتن فلک... جلوتر که می روی تازه چاله های راه مشخص می شوند و در مدیریت درست این مشکلات محک زده می شوی... با این وجود خوشحالم... از نفس تلاش و تکاپوی هوشمندانه برای اصلاح و بهبود ذوق می کنم.... 


یک نکته مثبت دیگر این پروژه هم استفاده از دانشگاه ها برای انجام پروژه های تحقیقاتی و ملی است. انشا الله درست پیش رود و نتیجه حاصله اثر بخش باشد... دعا کنید...

یوم لاینفع مال و لابنون، الا من اتی الله بقلب سلیم

یا مالک


"حتی تشکیل حکومت اسلامی، جهاد فی سبیل الله، مبارزات بزرگی که علمای دین و اولیای دین و انبیای الهی انجام داده اند، به نحوی مقدمه برای این هدف است که حقایق الهی به دلهای پاک برسد...


بزرگترین و نفیس ترین و گرانبهاتربن امانتی که خدای متعال به ما داده است، معارف الهی و حقایق الهی است، این ها را بایستی به صورت ناب و خالص، هر چه نزدیکتر به واقع به دست بیاوریم و آن را به مخاطب برسانیم..."


به یاد می آورم... چقدر تلاش کردم تا منظورم را درست برسانم... تلاشی که به گمانم سودی نداشت و زبانم ناقص تر از آن بود که مفاهیم را آنگونه که باید منتقل کند... دیگر کار به اشک رسیده بود که چرا نمی توانم بیان کنم آنچه در دل دارم را...


این چند خط برایم حکم دیگری داشت، همه آنچه برای بیانشان ساعت ها کوشیده بودم را به زیبایی بیان می کردند...


اینکه بدانیم مهمترین و اصلی ترین وظیفه ما نسبت به خود و دیگران آنست که معارف و حقایق الهی را بیاموزیم و در تک تک لحظات زندگیمان انتشارشان دهیم... این موضوع بشود اصلی ترین دغدغه زندگی...


این بهترین تعریف برای جهاد فرهنگی است... وقتی سخن از جهاد فرهنگی به میان می آید منظور این نیست که تنها برویم دوره و کلاس آموزشی برقرار کنیم... مصداقش تک تک لحظات زندگی است... در خانواده، در محیط کار، و جمع دوستان... دغدغه اصلی مان این باشد که پاسدار معارف الهی و مبلغ آنها باشیم...


و زمانی این دغدغه در جان و قلب افراد شکل می گیرد که براستی آگاه شوند از اهمیت آن... از این واقعیت که دنیا بدون این حقایق بیابان تاریکی است که هر چه در آن گام برداری به مقصد نمی رسی... مقصد نهایی که رسیدن به آن قلب سلیم است... برای روزی که هر چه از مال و فرزند جمع کرده ایم به کارمان نمی آید، مگر آن کس که با قلب سلیم تزد پروردگار اید...


و ما خیلی راحت آن را می گذاریم  آخر لیست اولویت هایمان... انشا الله هر وقت فرصت شد و کاملا فراغت یافتم از باقی امور، به آن می پردازم... تمرکز می خواهد که من حالا ندارم... الان زمان درس و دانشگاه است و اصلا فرصت ندارم... بعد همسر و کار است... بعدش هم احتمالا فرزند است و آینده اش... دوران پیری هم که دیگر توانی برای آموختن و اصلاح باقی نمانده...


در حالیکه در هر هنگامه تصمیم گیری این حقایق و این هدف می تواند همچو قطب نمایی مقصد نهایی را نشان دهد... در هنگام تصمیم گیری برای دانشگاه و درس... هنگام انتخاب همسر و محل اشتغال... دوران مهم تربیت فرزند و ساختن آینده او... همه آنها بر محور شناخت حقایق الهی و انتشار آنها می گردند و بدون این قطب نما هیچ کدام از تلاش هایمان در مسیر اصلاح و سازندگی روحمان نخواهد بود...


این دغدغه هایی که نسبت به جامعه مان و نام اسلامی اش داریم... رنج هایی که از دیدن برخی کژی ها می بریم... همه آنها در گرو این جهاد فرهنگی است... جهادی که هر فرد بایستی از خود  آغاز کند و آثارش را در جامعه منتشر سازد... بهترین بندگان خدا هر آنچه داشته اند را در طبق اخلاص نهاده اند تا سهمی در این هدف داشته باشند...


نگار من که به سفر می رود...

مهمانی خداحافظی است...


نگارم آهنگ سفر کرده... رهسپار است به سوی همسرش، به همان سرزمین پر از برف و یخ در شمال اروپا، به غربتی که از رفتنش معاف شدم...


موقع خداحافظی آرام در گوشش می گویم مراقب روحت باش نگاری... آدم ها در غرب راحت سقوط می کنند... و وقتی با چشمانی خیس می گوید اگر با فکر زندگی پس از مرگ قدم برداری دنیایت تغییر می کند؛ قلبم آرام  می شود... اشک هایم را نگه می دارم برای سجاده...


خدای مهربان می سپارمش به شما.... به همسفری با قرآن و تسبیحی که خیلی برایم عزیزند...


می سپارمش به شما... او هم می رود در لیست افرادی که به شما سپردمشان و دل را بدان امید آرام کرده ام...


الوداع رفیق...


الذین یبلغون رسالات الله...

خوبست کمی این مفهوم جهاد فرهنگی را روشن تر کنیم...


"تبلیغ یعنی رساندن. رساندن چه؟ رساندن آن حقایقی به اذهان و دل های مخاطبان که بدون آن دچار خسارت خواهند شد... تبلیغ هم جنبه الهی دارد هم جنبه انسانی، چون دستگیری از دل ها و ذهن ها و انسانهایی است که دچار عدم علم و شک شده اند... به این وظیفه باید با این چشم نگاه کرد...


تبلیغ یعنی رساندن؛ باید برسانید. به کجا؟ به گوش؟ نه، به دل...


بعضی از تبلیغ های ما حتی به گوش هم درست نمی رسد.... اگر ما بتوانیم پیام خدا را به دلها منعکس کنیم و آن نور درخشنده را به جانهای پاک بتابانیم، وظیفه بزرگ خودمان را انجام داده ایم، این همان وظیفه پیامبران است.


البته کار فرهنگی فقط درس دادن و گفتن نیست. گاهی شما به دست یک نفر قرصی می دهید، یا در دهان کسی لقمه ای می گذارید. این کار فرهنگی است... وقتی که صحبت از کار فرهنگی می شود، ذهنتان فورا به سمت محله و روزنامه و امثال اینها نرود... کار فرهنگی آن چیزی نیست که لباس فرهنگی دارد... کار فرهنگی یعنی روح فرهنگی در آن باشد، یک حرکت فرهنگی باشد، رشد بدهد و فعل و انفعال را در ذهن و مغز و جان و عواطف انسان به وجود آورد.


اگر شما مدرسه درست کردید، ولی این مدرسه در روح کودکی که هدف و آماج کار تبلیغی شماست، اثر مثبت نگذاشت، این کار چیست؟ می توانید ادعا کنید که کار فرهنگی است؟ نه این کار ضد فرهنگی است.


اهمیت...


حتی تشکیل حکومت اسلامی، جهاد فی سبیل الله، مبارزات بزرگی که علمای دین و اولیای دین و انبیای الهی انجام داده اند، به نحوی مقدمه برای این هدف است که حقایق الهی به دلهای پاک برسد... بزرگترین و نفیس ترین و گرانبهاتربن امانتی که خدای متعال به ما داده است، معارف الهی و حقایق الهی است، این ها را بایستی به صورت ناب و خالص، هر چه نزدیکتر به واقع به دست بیاوریم و آن را به مخاطب برسانیم..."


لینک کتاب را یکی از دوستان لطف کردند و در نظرات گذاشته اند.


http://www.emobalegh.com/fa/index.php?Page=definition&UID=237603