ید الله مع الجماعه...

این روزها بیش از پیش به لزوم ایجاد جمع و ترویج روحیه کار گروهی پی می برم. به گمانم جامعه نیازمند جمع ها و تشکلاتی است که بتوانند نیروی افراد را در یک جهت تقویت و مدیریت سازند... بستری جهت هم افزایی افراد...


اتفاقاتی که پشت سر هم رخ می دهند و گروهی که بر باطل اتفاق دارند سوار بر موج، تفکرات را جهت دهی می کنند...


این روزها هر چه بیشتر به اطراف می نگرم بیشتر به انزوا رفتن نیروهایی که این نظام نیازمند حضورشان است را می بینم... اگر هم عده ای در میدان هستند با هم سازش ندارند و تا توانی می یابند انشعاب می کنند...


اگر چه تلاش ها و حرکت های خیلی خوبی هم در حال جریان است اما نمی توان به آنها اکتفا کرد و نیاز است هر فرد خود در راستای ایجاد اتحاد تلاش کند...


یک وقت هایی ما جمع را برای خودمان می خواهیم... می رویم یک گروهی می زنیم که حرف هایمان را بشنود و یا ما را رشد دهند... به گمانم نیاز است که به جمع به عنوانی ماهیتی اصیل نگریسته شود و افراد موجودیت آن را بر خواسته ها و علایق شخصی مقدم بشمارند...


دلیل این امر توانمندی های بسیار خود جمع در جهت دهی و تعالی افراد است تا اینکه ما مدام بخواهیم برایش دستور کار و شرح وظایف تعریف کنیم... باید برای خود نماز جماعت قداست قائل شد نه برای امام جماعتش و یا حضور قلب بیشتر...


ید الله مع الجماعه.... انسانها در انزوا و زندگی انفرادی دچار سقوط می شوند...



این مطلب را از این لینک برداشتم به گمانم شرح جامعی بود بر مجموعه دلایلی که برای تعطیلی اینجا داشتم... انشا الله پس از این بیشتر رعایت خواهم کرد نکات را...

 

ج) آفات اخلاقی

1) حدیث نفس

هر نوشته ای پلی است که از ذهن نویسنده به ذهن خواننده زده می شود. امّا گاهی دورهای بسته ای در ذهن نویسندگان ایجاد می شود که از «خود» به «خود» می رسند و به عبارت دیگر در خود باقی می مانند و سوژه ی نوشته حالات درونی نویسنده می شود. اینگونه نوشته ها تنها نوعی روایت کردن عوالم درونی خویشتن در برابر دیگران است و نه تنها چیزی عاید خواننده نمی کند بلکه عقل و شرع اجازه ی بازگو کردن حالات درونی را برای هرکس و نا کسی نمی دهد. این حالت گاهی به صورت ناخواسته در نوشته های وبلاگ نویسان رخ می دهد – مثلاً در بعضی نوشته های همین وبلاگ-  و گاهی به صورت یک عارضه ی مزمن بروز می کند. در حالت مزمن و افراطی آن وبلاگ پر می شود از نجواهای درونی و راز و نیازهای شخصی نویسنده در قالب جملات احساسی و شعر و آه و ناله و ... و مخاطبین مشخصی که همگی به نوعی مبتلای این عارضه هستند. من هنوز تحلیل درستی از علت رفتار این نوع وبلاگ نویسان ندارم و نمی دانم که چرا این نوشته ها را در دفتری در خانه ی خود نمی نویسند و اصرار دارند که آنها را در معرض دید عام قرار دهند اما به عنوان یک احتمال فکر می کنم که در این حالت نویسنده به نوعی با یک خدای مجازی-به عنوان جایگزینی برای خداوند خالق تمام عوالم- که همان سیستم وب است، رابطه ی معنوی ایجاد می کند و به مناجات و راز و نیاز می پردازد و نیاز درونی خویش را از طریق ارسال این پیام ها و دریافت پیامهایی مشابه در قالب «نظرات» ارضا می کند.

 

2) مخاطب زدگی

مراقبت دائمی آمار بازدید سایت و تعداد نظرات و تحرک دائمی برای افزایش لینکهای داده شده به وبلاگ و بخش عمده ای از اطلاع رسانیها در قالب جملاتی چون «با ... به روزم، خوشحال می شوم نظر بدهید» یا «وبلاگ خوبی دارید به ما هم سر بزنید» نوعی  بازی نفسانی است که متأسفانه در میان عده ی زیادی از وبلاگ نویسان رایج است و به نوعی رقابت شوم مبدل شده است. به هرحال این حالت منجر به مخاطب زدگی می شود. یعنی اینکه نویسنده به جای آنکه به بیان حق و مسائل مهمتر و اساسی تر بپردازد، به طرح مسائل جنجالی و باب طبع مخاطبین و خوانندگان می پردازد. از نظر من معیار «تعداد بازدید از سایت» همچون بیشتر معیارهای غربی در مسائل مختلف برای سنجش، بسیار پوچ و احمقانه است و متأسفانه شاهدیم که سایتهای به شدت مدعی و انقلابی هم جاهلانه درگیر این مسابقه ی پوچ گشته اند و تعداد بازدیدهایشان را به رخ همدیگر می کشند.

 

3) تعریف و تمجیدهای غرورآور، اظهار فضل، ریا و تظاهر

اینها 3 دسته از فراگیرترین آفتهای اخلاقی بالقوه در فضای وبلاگی است که قبح آن بر همه روشن است. تعریف و تمجیدهای بیجا که در اکثر موارد هدفی جز خوش آمد نویسنده ندارند و از بی مایگی نظردهنده حکایت دارند و باعث غرور بیجای نویسنده می شود که آفتهای بعدی آن مشهود است؛ اظهار فضل های بی مورد که فقط برای خالی نبودن عریضه ارائه می شوند و بیشتر به طبل میان تهی می مانند و به سرعت هم رسوایی به بار می آورند؛ و همچنین نیت ناخالص آمیخته به ریا و تظاهر که به مرور خود را در نوشته نشان می دهد و تنها به نویسنده یا نظر دهنده امکان می دهد که واقعیت وجودی خویش را مدتی زیر مشتی اصطلاح و گنده گویی و ریاکای پنهان کند اما به زودی بی مایگی او و فاصله ی خود واقعیش با آن تصویر ساختگی آشکار می شود.

 

4) فالگوش مجازی

این اصطلاح را برای عملی به کار می برم که متأسفانه آگاهانه یا ناآگاهانه در میان کاربران وبلاگ رواج دارد. فالگوش مجازی، استراق سمع مجازی است که با انگیزه های فضولی، کنجکاوی های بی مورد و بعضاً شیطانی و خاله زنک بازی انجام می شود. نوعی پرسه زدن وبلاگی که تنها به هدف سر و گوش آب دادن و اطلاع یافتن از نحوه ی فکر کردن افراد مختلف، موضوعات مورد بحث و نظر افراد مختلف درباره آن انجام می شود و ارزش دیگری ندارد.

   این نوع نگاه به نوشته ها باعث می شود که اطلاعاتی که از نوشته به ذهن مخاطب منتقل می شود به جای اینکه در حوزه ی موضوع مورد بحث باشد، در حوزه ی شخصیت شناسی محیط اطراف خواننده و به عبارت دیگر پربار شدن انباره ی اطلاعاتی خاله زنکی او باشد. از سوی دیگر این نوع شخصیت پردازی به علت اینکه تنها بر مبنای چند نوشته انجام شده کاملاً ناقص است و اعتباری ندارد.

   {من شخصاً سوء نیت و بدی این نوع رفتارها را قلباً باور دارم، اما احساس می کنم به خوبی و مستدل نمی توانم بد بودن این رفتار را به گونه ای که حق آن ادا شود اثبات کنم، پس از این موضوع می گذریم}

 

5) روابط دختر و پسر

{متآسفانه در این قسمت مجبورم به کمی بی پرده سخن گفتن، که پیشاپیش عذرخواهی می کنم}

اگرچه در فضای مجازی دو جنس مخالف حضور فیزیکی ندارند، اما از آنجایی که مهمترین اثر فیزیکی آنها یعنی گفتار وجود دارد پس تمامی مباحثی که در مورد روابط دختر و پسر در دنیای واقعی حاکم است اینجا هم حاکم است، فقط با قدری تفاوتهای ظاهری.

   دنیای مجازی نیازمند نظام فقهی نوینی است که لازم است به زودی توسط متخصصین امر تدوین شود. با این حال وظیفه هرگز از گردن ما ساقط نیست که «ان الانسان علی نفسه بصیرة». در ادامه می کوشم بعضی از آفاتی را که به واسطه ی فهم ناقص خود از دین، در روابط مجازی دختر و پسر درک کرده ام ذکر کنم، انشاالله که توسط دوستان عالمترم اصلاح و تکمیل شود.

    مفاهیمی چون حیا، عفت، حجاب، نگاه حرام، خلوت و... قابلیت اینرا دارند که در فضای مجازی بازتعریف شوند. در دین اسلام حجاب و عفت به عهده ی زن است و کنترل نگاه به عهده ی مرد. البته حجاب برای مرد و کنترل نگاه برای زن هم واجب است اما میزان آن از حالت اولی کمتر است. در فضای مجازی هم می توان گفت حجاب و عفت به عهده ی زنان است و کنترل نگاه به عهده ی مردان. همینطور در فضای وبلاگی.

 

زن در جهان خارج موظف است زینتها و زیبایی های ظاهری خویش را از مردان نامحرم محفوظ نگه دارد و تنها آنها را در برابر مردان محرم خویش آشکار کند. آیا اسلامی که این چنین در باره ی زیبایی های بیرونی زن سخن می گوید در مورد زیبایی های درونی زن، یعنی جمال و جلال روحی و معنوی و عاطفی او دستوری ندارد؟ مسلماً زن همانطور که موظف است جسم خویش را از نگاه نامحرم دور نگه دارد، وظیفه دارد روح خویش را هم از نگاه های مردان نامحرم محفوظ دارد. در حالیکه من به مراتب بارها حتی در مذهبی ترین وبلاگهای دختران حزب اللهی دیده ام که چگونه نویسنده ظرافتهای روحی و عاطفی خویش را –البته گاهی سهوی و ندانسته- در معرض دید نامحرمین قرار داده است و از رفت و آمد مستمر و غیر طبیعی جوانان پسر به وبلاگش -که بی آنکه خود بدانند به آنسو کشیده می شوند- احساس خطر نمی کند. بر دختران ما واجب است که حد حجاب و عفت را –که خود باید دریابند- در مورد روح و روان و اندیشه های خود مراعات کنند.

 

در مورد مردان و به خصوص جوانان مذهبی هم همین مسائل در مورد نیتهایی که در خواندن و پیگیری مطالب دختران دارند، وجود دارد. مگر نگاه حرام جز تمتع لحظه ای از زیبایی های یک زن نامحرم است؟ آیا علاقه ی من به سر زدن مداوم، مطالعه و نظر دادن در وبلاگی که صاحب آن یک دختر است نباید زنگ خطر اینرا برای من به صدا درآورد که مبادا اینها تنهای بازیهای نفس من است تا اندکی شهوت عاطفی و روحی خویش را تسکین دهم؟!

 

من به هیچ وجه در این نوشته مطالعه ی وبلاگهای پسران و دختران توسط همدیگر و حتی نظر دادنشان را رد نکردم، همانطور که در دنیای واقعی کسی به صورت کلی ارتباط محرم و نامحرم را رد نمی کند، بلکه پرده هایی را از اغواهای مدرن شیطانی بازگو کردم تا بررسی همیشگی نیتهایمان را به خصوص در بزنگاه های اینچنینی فراموش نکنیم.

 

نظرات 1 + ارسال نظر
راضیه جمعه 10 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 08:22

مهدیه جان این را نمی تونی بگی برای خود نماز جماعت قداست قائل شد نه برای امام جماعتش و یا حضور قلب بیشتر حواست به نمازایی که زمان امام رضا (ع) پشت مأمون آدما می خوندن و یا نمازای الان عربستان باشه :)

بله نکته شما کاملا درسته.

البته من منظورم این نبود که اصلا به امام توجه نشه بلکه منظورم این بود که تمرکز بر امامم نباشه. افراد فقط به واسطه امام جماعت به مسجد نروند بلکه خود اقامه جماعت خواندن برایشان پر رنگ باشد.

در جمع خیلی باید مراقب انحرافات بود. مططمئنا تجمع و اتحاد بر باطل مطلوب نیست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد