در وادی روانشناسی ...

در شرکت یک همکار فرهیخته و نازنین روانشناس داریم که حوزه تحقیقاتشان روان شناسی اسلامی است. موضوع بسیار جالبی را برایم درباره شخصیت افراد و باورهای مذهبی گفتند.


تعریف می کردند که در سر یکی از کلاس ها فردی از استاد پرسیده که چرا افراد مذهبی بیشتر وسواس دارند. پاسخ استاد این بود که اصلا اینگونه نیست. بیماری وسواس در افراد مذهبی تم مذهب می گیرد و در افراد غیر مذهبی تمی دیگر.


این نکته را می گفتند که در بیشتر افراد شخصیتشان حاکم بر باورهایشان است، نه باورهایشان حاکم بر شخصیتشان. مثلا شما فرد مذهبی با شخصیت تاثیر پذیر هستید، این تاثیر پذیری می تواند یک انعطافی در شما ایجاد کند که به راحتی حرف دیگران را بپذیرید. این پذیرش نه از سر حق پذیری و ایمان قوی، بلکه به دلیل ویژگی های شخصیتی شماست. به همین خاطر گاه حرف های ناحق را هم می پذیرید. همینطور کمالگرایی و سخت گیری. خیلی وقت ها افرادی که در دین سخت گیری بسیار دارند این موضوع نشان از تقوا و ایمان قوی ندارد بلکه تیپ شخصیتی کمالگرا است که رنگ و بوی مذهبی گرفته. این سخت گیری ها در این فرد اگر مذهبی نبود با همین شدت در خصوص موضوعات دیگری بروز پیدا می کرد.


در واقع این شاکله ای که از دوران کودکی در فرد شکل می گیرد اگر درست چکش نخورد و در برابر حق تسلیم نشود حاکم و فرمانده آن باورها خواهد شد. اینگونه است که شما افراد مذهبی را می بینید که حالت کاریکاتوری دارند. درباره موضوعاتی بیش از حد سخت و یا آسان می گیرند اما درباره برخی دیگر از موضوعات این رفتار را ندارند. افرادی که در مقام سخن بسیار توانمند هستند اما در مقام عمل گاه متضاد با حق رفتار می کنند.


این صحبت ها را که شنیدم به یاد مباحث عقل و قلب امام خمینی سلام الله علیه افتادم. اینکه معارف حقه اگر تنها در مرحله علم و باور عقلی باشند بر رفتارهای فرد اثر نمی گذارند. در این حالت اسکلت اصلی تسلیم در برابر امر خداوند نیست بلکه تیپ شخصیتی خود فرد است که رنگ و بوی مذهبی گرفته. اما آنزمان که در اثر عبادت و جهاد با نفس این شاکله چکش بخورد و معارف وارد قلب او شود دیگر تنها ظاهرش مذهبی نیست بلکه در باطن نیز بر اصول حق استوار شده.


مسیر حرکت برای رهایی چیست.. عبادت، کسب معرفت و تهذیب نفس...


این شب ها دعا کنیم برای یکدیگر... دعا کنیم که بشناسیم دلیل رنج هایمان را، ظلمهایی که به خود می کنیم...


پ.ن: بیشتر که به این موضوع فکر کردم، در این نوع نگاه فواید جالبی به ذهنم رسیدند. اول اینکه در مورد خود، می تواند تحلیل خوبی برای خطاها و اشتباهاتمان ارائه کند و در واقع تلنگری باشد برای اصلاح موضوعاتی که می توانند بر حیات دنیوی و اخرویمان اثرات قابل توجهی داشته باشند.


نکته دیگر در ارتباط با دیگران است. خیلی وقت ها انتظارمان از افرادی که باورهای مذهبی دارند انطباق کامل با صراط مستقیم است و اندک انحرافی از این مسیر به نفاق و یا عدم درک دین تعبیر می شود. در حالیکه اگر نقش شخصیت افراد در میزان انطباق با حق را جدی بگیریم و بدانیم که در واقع دین در ظرف شخصیتی این فرد ریخته شده و تغییر برخی ویژگی ها زمان می طلبد، دیگر اینقدر سطح انتظاراتمان بالا نمی رود. آنگاه ریشه برخی مشکلات را در شاکله ای بدانیم که می توان مشفقانه برای اصلاحش به دیگران کمک کرد.


نظرات 1 + ارسال نظر
حسینی جمعه 20 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:52

البته این پست مصداق روانشناسی اسلامی میشه؟
من فکر میکردم گزاره هایی از اسلام یا برخواسته از اسلام در این حیطه اسم روانشناسی اسلامی به خود میگیرند.

هرچند این از تلخی ماجرا چیزی کم نمیکنه و اینکه چقدر یک آدم احتیاج داره روی خودش کار کنه و چه فرصت ها که هدر نمیره.

اول اسمش را گذاشته بودم روانشناسی نه روانشناسی اسلامی.

این مطلب به معنای روانشناسی اسلامی نیست بیشتر روانشناسی با تم اسلامی است. ساختارش همان ساختارهای روانشناسی رفتار شناخای و یا تحلیل روانی است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد