ذهنم همچنان در وادی دعای حضرت موسی (ع) است... احساس می کنم مفهومش وسیع تر از آن چیزی است که در ابتدا به ذهن می رسد. می دانید گاهی اوقات نفس بازی جالبی را آغاز می کند... در درونت خواسته خیر و حلالی شکل گرفته... برایت می خواند که خیر است، خیلی خیر است پس رویش پا فشاری کن... می دانی اگر محقق نشود از چه فیضی محروم می شوی... نیتت هم که درست درست است و اصلا مو لای درزش نمی رود... به اثرات مثبتش فکر کن... چقدر بد می شود اگر نشود...
در اینجا آن ادعاهای بندگی محک می خورند... بندگان صالح خداوند طالب آن خیرند که شرطش نازل شدن از جانب او باشد... رضای او را می جویند و مصداق برایش تعریف نکرده اند... وقتی مقصود هوای نفس نباشد، اگر محقق نشد غمی نخواهی داشت. مگر برای او نخواسته ای؟ پس تحقق یا عدم آن نیز با اوست... اصلا هدف چه بوده؟ خب راه های دیگری هم وجود دارند، چرا فقط به این راه دل خوش کرده ای... چرا مصداق برای خود ساخته ای...
ادعاهایت اینجا محک می خورند... شدت اندوه بیانگر میزان هوای نفس است...
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد نکن... که خواجه خود روش بنده پروری داند...
حضرت امام فرمودند
ما مکلف به وظیفه ایم نه مکلف به نتیجه ..