شرح حدیث ششم...حب دنیا... قسمت پنجم

پوشیده نیست بر هر صاحب وجدانى که انسان به حسب فطرت اصلى و جبلت ذاتى عاشق کـمـال تـام مـطـلق اسـت و این از فطرتهاى الهیه است که خداوند تبارک و تعالى مفطور کـرده اسـت بـنـى نـوع انـسـان را بـر آن، و بـه ایـن حـب کـمـال اداره مـلک مـلکـوت گـردد و اسـبـاب وصـول عـشـاق کـمـال مـطـلق شـود، ولى هـر کـس بـه حـسـب حـال و مـقـام خـود تـشـخـیـص کـمـال را چـیـزى دهـد و قـلب او مـتـوجـه آن گـردد.


 اهـل آخـرت تـشـخـیـص کـمـال را در مـقـامـات و درجـات آخـرت داده قـلوبـشـان مـتـوجـه آنـهـاسـت. و اهـل الله در جمال حق کمال و در کمال او جمال را یافته وجهت وجهى للذى فطر السموات والارض. گـویـنـد، ولى مـع الله حـال فـرمـایـنـد، و حـب وصـال و عـشـق جـمـال او را دارنـد.


اهـل دنـیـا چـون تـشـخـیـص داده انـد کـه کـمـال در لذایـذ دنـیـاسـت و جـمـال دنـیـا در چشم آنها زینت یافته، فطرتا متوجه آن شدند ولیکن با همه وصف، چون تـوجـه فـطـرى و عـشـق ذاتـى بـه کمال مطلق متعلق است، و سایر تعلقات عرضى و از قبیل خطا در تطبیق است، هر چه انسان از ملک و ملکوت دارا شود و هر چه کمالات نفسانى یا کـنـوز دنـیـایـى یـا سـلطـنـت و ریـاسـت پیدا کند، اشتیاقش ‍ روزافزون گردد و آتش عشقش افـروخـتـه گـردد.


مـثـلا نـفس صاحب شهوت هر چه مشتهیات براى او زیادتر گردد تعلق قلبش به مشتهیات دیگرى که در دسترس او نیست بیشتر شود و آتش اشتیاقش شعله ورتر گـردد، و هـمـیـن طور نفس ‍ ریاست طلب اگر قطرى را در زیر پرچم اقتدار درآورد، متوجه قـطـر دیـگـر گـردد، و اگـر تـمـام کـره زمـیـن را در تـحـت سـلطـنـت درآورد، مـیـل آن کـنـد که پرواز به کرات دیگر کند و آنها را متصرف شود.


انسان چون قلبا متوجه به کمال مطلق است ، هر چه از زخارف دنیا را جمع آورى کند تعلق قلبش بیشتر مى شود. و چـون تشخیص داده که دنیا و زخارف آن کمال است، حرصش رو به ازدیاد گذارد و عشقش افـزونـتـر شـود و احـتـیـاجـش بـه دنـیـا بـیـشـتـر گـردد.


بـه عـکـس اهـل آخـرت، کـه توجه آنها از دنیا سلب شود، و هر چه توجه به عالم عالم آخرت بیشتر کـنـنـد، مـیـل آنـهـا و تـوجـه قلبى آنها به این عالم کمتر گردد، تا از تمام دنیا بى نیاز شـونـد و غـنـى در قـلب آنها ظاهر گردد و عالم دنیا و زخارف آن را ناچیز شمارند چنانچه اهـل الله از هـر دو عـالم مـسـتغنى هستند و از هر دو نشئه وارسته اند، و احتیاج آنها فقط به غنى على الاطلاق است و جلوه غنى بالذات صورت قلب آنها شده است. هنیئا لهم 



مـعـلوم اسـت کسى که توجه قلبش به آخرت باشد، امور دنیا و کارهاى صعب او در نظرش حـقـیـر و سـهل شود، و این دنیا را متصرم و متغیر و عبورگاه خود و متجر و دارالتربیه خود دانـد و بـه هـیـچیک از سختى و خوشى آن اعتنا نکند، و احتیاجات او کم گردد و افقارش به امـور دنـیـا و به مردم آن کم شود، بلکه به جایى رسد که بى احتیاج شود، پس ‍ امورش جـمـع شـود و تـنظیم در کارش پیدا شود و غناى ذاتى و قلبى پیدا کند.


پس ، هر چه به این عالم به نظر عظمت و محبت نگاه کنى و قلبت علاقه مند به آن شود به حسب مراتب محبت، احتیاجات زیاد شود و فقر در باطن و ظاهر تو نمایان شود، و امورت متشتت و درهم شود و قلبت متزلزل و غمناک و خائف شود، و امورت بر وفق دلخواه انجام نگیرد، و آرزو و حرصت روزافـزون گـردد و غـم و حـسـرت بـر تـو چـیره شود و یاءس و حیرت در دلت جایگزین گردد. چنانچه در حدیث شریف به بعضى از این معانى اشاره فرموده .



روى فـى الکـافـى بـاسـنـاده عـن حـفـص بـن قـرط، عـن اءبى عبدالله ، علیه السلام ، قال : من کثر اشتباکه بالدنیا، کان اءشد لحسرته عند فراقها و عـن ابـن اءبـى یـعـفـور قـال: سـمـعـت اءبـا عـبـدالله، عـلیـه السـلام، یـقـول: مـن تـعـلق قـلبـه بـالدنـیـا، تـعـلق قـلبـه بـثـلاث خصال : هم لایفنى، و اءمل لایدرک، و رجاء لا ینال. یعنى کسى که تعلق داشـتـه بـاشـد دلش بـه دنـیـا، تـعـلق پـیـدا کـنـد قـلبـش بـه سـه چـیـز: انـدوهـى بـى زوال ، و آرزویـى کـه بـه او رسـیـده نـشـود، و امـیـدى کـه بـه او نائل نشود.


و اما اهل آخرت هر چه به دار کرامت حق نزدیک شوند قلبشان مسرور و مطمئن شود، و از دنیا و مـافـیـهـا مـنـصـرف و گـریـزان و مـتـنـفـر گـردنـد. و اگـر خـداى تـعـالى بـراى آنـهـا آجـال مـعـیـنـه قـرار نـداده بـود، لحـظـه اى در ایـن دنیا نمى ماندند، چنانچه حضرت مولى المـوحـدیـن مـى فـرمـایـد. پـس آنـهـا در ایـن عـالم مـثـل اهـل ایـنـجا در رنج و تعب نیستند و در آخرت مستغرق بحار رحمت حق اند. جعلنا الله و ایاکم منهم انشاءالله 


پـس اى عـزیـز، اکنون که مفاسد این علقه و محبت را متذکر شدى و دانستى که انسان را این مـحـبـت بـه هلاکت دچار مى کند و ایمان انسان را از دست او مى گیرد و دنیا و آخرت انسان را درهـم و آشـفـتـه مـى کـنـد. دامـن هـمـت بـه کـمـر زن و هـر قـدر تـوانـى بـسـتـگـى دل را از این دنیا کم کن و ریشه محبت را سست کن، و این زندگى چند روزه را ناچیز شمار و این نعمت هاى مشوب به نقمت و رنج و الم را حقیر دان، و از خداى تعالى توفیق بخواه که تـو را کـمـک کـنـد و از ایـن رنـج و مـحـنـت خـلاصـى دهـد و دل تو را ماءنوس به درا کرامت خود کند. و ما عندالله خیر و اءبقى

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد