ماجرای نبردی خیالی

ذهنم مدت هاست درگیر این کلمات و نبرد خیالی آنها شده، عقل و احساس، قلب و مغز، دوست داشتن، عشق، نفس و خرد... هنگام تصمیم گیری این موضوعات حسابی گیجم می کنند، چطور تشخیص دهم که احساس مهم تر است یا عقل...  به صدای قلبم گوش سپارم یا پیرو عقلانیت باشم... در این میان نکته بغرنج تعریف درست این مفاهیم است که هر صاحب اندیشه ای به گونه یکی را تصدیق و دیگری را مذموم می شمارد. 

 

جالب آن که در اندک شناختم از قرآن هیچ اثری از این نوع نگرش نیافتم... در قرآن مفاهیم به نحو دیگری ذکر شده... گاه سخن از قلب است که خداوند حایل است میان آن و انسان... و اعلمو ان الله یحول بین المرء و قلبه [1] ... نزدیک تر است از قلب آدمی به او و از او نیز به قلبش... قلبی که گاه دچار مرض و پلیدی می شود... فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا [2] ...و یا هنگامی که از حضرت ابراهیم سخن گفته می شود می گویند... اذ جاء ربه بقلبٍ سلیم [3]... ابراهیمى که با قلبی سالم به درگاه پروردگارش شتافت...

 

قلبی که از دیدگاه قرآن یک ابزار شناخت به حساب می آید. مخاطب بخش عمده ای از پیام قرآن، دل انسان است. پیامی که تنها گوش دل قادر به شنیدن آن است و هیچ گوش دیگری را یارای شنیدن آن نیست. از این رو قرآن تاکید زیادی در حفظ و نگهداری و تکامل این ابزار دارد [4].

 

 و گاه سخن از نفس به میان آمده... نفسی که به آن سوگند خورده شده... و نفسٍ و ما سواها ... فالهمها فجورها و تقواها [5] ... و سوگند به جان آدمى و آن کس که آن را با چنان نظام کامل بیافرید ... و در اثر داشتن چنان نظامى خیر و شر آن را به آن الهام کرد... 

 

به بدی فرمان می دهد ... و ما ابری نفسی ان النفس لامره بالسوء [6] ... من خویش را مبرا نمى کنم چون که نفس انسانى پیوسته به گناه فرمان مى دهد... و خداوند کاملا آگاه است به وسوسه های او ... و لقد خلقنا الانسن و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب الیه من حبل الورید [7]... با اینکه ما انسان را آفریدیم و مى دانیم چه چیزهایى را دلش وسوسه مى کند و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم...

 

حال مساله ساده تر شد. قلبی داری که مالکش خداست و اگر اهل تقوا باشی و جلوی خواهش های نفست را بگیری تبدیل به ابزاری برای شناخت حق و باطل می شود ... گمان جنگی خیالی میان عقل و احساس که هر دو ابزار شناخت حق اند درست نیست... اینجا یک طرف سخن از قلب و خرد است که در اثر پرهیز از حرام رشد می کنند و طرف دیگر نفسی که تو را به گناه می خواند... صدایش بوی خودخواهی و خود پسندی می دهد... خواسته اش بر مبنای حق نیست ... خواسته اش همیشه آمیخته است به صفات رذیله... به عجب و تکبر ... به حب دنیا... به عصبیت و غضب و گاه کاهلی...

 

حال شاید بتوان راحت تر صداهای درون را شناخت و آنها را دسته بندی کرد... شاید بتوان  تشخیص داد که پیرو نفس اماره هستی یا به ندای قلبی که تقوا مراقب سلامتش بوده گوش فرا داده ای... قلبی که می شناسد... حال دیگر بحث این نیست که بالاخره عشق برتر است یا دوست داشتن، عقل مهم تر است یا احساس... آن احساسی مقدس است که از دایره خودخواهی خارج بوده و مزین به جلوه های زیبای تقوا است، اینکه نامش چه باشد تفاوتی نمی کند

 

[1]سوره انفال آیه 24        

[2] سوره بقره آیه 10

[3] سوره صافات آیه 84

[4] http://www.hawzah.net/FA/articleview.html?ArticleID=3411

[5] سوره شمس آیات 7 و 8

[6] سوره یوسف آیه 53

[7]سوره ق ایه 5

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد