إن الصلاة تنهی عن الفحشاء و المنکر

ساعت که زنگ می زند خاموشش می کنم... می گویم هنوز زود است و چند دقیقه دیگر بیدار می شوم... این چند دقیقه ها مدام تمدید می شوند تا دیگر دیر شده و آسمان کم کم روشن می شود... با عجله از جا می پرم، دیگر طعم خوش قیام کردن را ندارد... انگار مزه ای ندارد نمازم، سرد سرد شده...

 

چند روز پیش صحبت های آقای پناهیان را هنگام ناهار با مادر بزرگ گوش می دادیم. می گفتند نماز تمرین رها شدن از خودخواهی است. می گفتند نماز انسان های معمولی همچون ما حالتی ندارد که با علاقه خاصی به نماز بایستیم، اما هنگامی که پا بر روی خواسته هایمان می گذاریم و نماز را در اول وقت به جا می آوریم یاد می گیریم از خودگذشتگی را، یاد می گیریم که به نفسمان و خواسته هایش پاسخ منفی دهیم.

 

با خود می اندیشم سرآغاز ایستادن در مقابل تنبلی همین نقطه است.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد