...


-- چند روزی نبودم...  لحظه های بسیار نابی داشت این روزها... آرامشی عمیق در وسعت حجمی سبز... حال که برگشتم گرفتار غمی غریب شدم... نوشته ای خواندم که بسیار غمگینم کرد... به سکوت های خود که اندیشیدم حجم این غم بیشتر شد ... 

 

این روزها اینقدر حرف برای گفتن دارم که مجال نوشتن آنها نیست...  شاید روزی توانستم از کلماتی که در سکوت زمزمه می کنم سخنی گویم...  سکوتی که قلبم را تنگ می فشارد... گاه نمی دانم فرار و زبونی است یا از خودگذشتگی یا ... اما خوب می دانم که برخی اوقات سکوت آدمیان از سر تردید و جهل است، تردیدی که همواره از آن گریزان بودم و البته بسیار دچار به آن... 

 

راستی در ساعات تنهایی این چند روز مجالی یافتم برای خواندن نهج البلاغه... به راستی وادی نور است این سخنان عزیز ... علی (ع) با حق است و حق با علی (ع) است... برای شناخت حق باید به حضرت علی علیه سلام نگریست... نمی گویم او را شناخت، چرا که درک عظمت او از ذهن کوچک من بر نمی آید...

 

«آنگاه که همه از ترس سست شده، کنار کشیدند، من قیام کردم، و آن هنگام که همه خود را پنهان کردند من آشکارا به میدان آمدم، و آن زمان که همه لب فرو بستند، من سخن گفتم، و آن وقت که همه باز ایستادند من با راهنمایی نور خدا به راه افتادم، در مقام حرف و شعار صدایم از همه آهسته تر بود اما در عمل برتر و پیشتاز بودم. زمام امور را به دست گرفتم و جلوتر از همه پرواز کردم، پاداش سبقت در فضیلت ها را بردم، همانند کوهی که تندبادها آن را به حرکت در نمی آورد و طوفان ها آن را از جای بر نمی کند، کسی نمی توانست عیبی در من بیابد و سخن چینی، جای عیب جویی در من نمی یافت. ذلیل ترین افراد نزد من عزیز است تا حق او را باز گردانم و نیرومند در نظر من پست و ناتوان است تا حق را از او باز ستانم

 

--قالب را تغییر دادم 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد