درد را باید گفت یا نگفت... مسئله اینست...

ذهنم پریشان است و نمی دانم چه پاسخی برای پرسش هایش بیابم.


-- چند روزی است که بحث سخنان رهبری در خصوص ساختار سیاسی نظام نقل مجالس شده و من هر چه می گردم منبعی برایش نمی یابم که فیلتر نباشد. سکوت عجیبی است... از یکسو مدام می شنومَ که این سخنان فلان معنی را می دهند و تحلیل های شبکه های تلویزیونی خارج از ایران دهان به دهان می چرخند و از این سو هیچ اظهار نظری از دلسوزان نظام به گوش نمی رسد. 


-- تلویزیون روشن است و مادر بزرگ حسابی حوصله اش سر رفته. امروز کار خاصی نداشته اند و نشسته اند پای تلویزیون. تقریبا هیچ برنامه جالبی از صبح پخش نشده بجز یک فیلم هندی قدیمی و یا فیلم دیگری که من تحمل دیدن 10 دقیقه اش را نداشتم از بس ضعیف بود....


سریال "شاید برای شما اتفاق بیافتد" شروع می شود... داستان پسر جوانی است که با وجود داشتن همسر با دختران یتیم و یا بی کس و کار ازدواج می کند. ماجرای این ازدواج ها نقشه ایست از جانب او و همسرش برای پولدار شدن. پس از عقد همسر اولش ظاهر می شود و به دختر بیچاره می گوید که من همسر اولش هستم. عکس العمل این خانواده های فریب خورده هم مراجعه به دادگاه خانواده برای درخواست طلاق است. 


حال به اوج داستان می رسیم، قاضی به جای مجازات مرد به خانواده دختر ایراد می گیرد که چرا خوب تحقیق نکردید، این فرد کلاهبرداری کرده اما به این دلیل نمی توان حکم طلاق داد!! بروید رضایتش را جلب کنید. در اینجا خانواده دختر که فریب خورده اند و با آبرویشان بازی شده به جای مشاهده برخورد قانون با فرد خاطی، شروع به التماس از مرد جوان می کنند که تو را به خدا دختر ما را طلاق بده... او هم به نوعی درخواست 7 میلیون پول می کند تا طلاقش دهد. 


انتهای داستان اهمیتی ندارد که بدون حضور قانون، همسر اولش در یک اقدام جنون آمیز او را می کشد... خنجر تیز این داستان حرف های قاضی است و قانونی که هیچ حمایتی از خانم ها نمی کند. یک لحظه یخ می کنم... نکند این ماجرا درست باشد... نمونه های دیگری شنیده بودم اما این دیگر نوبر بود.... دادن حضانت به پدری که اعتیاد به شیشه دارد را شنیده بودم، همکار خواهرم بود و می خواست از همسرش جدا شود، اما  دادگاه شیشه را جزء مواد مخدر نمی دانست ...


چه حقیقت باشد چه نباشد، دلیل ساخت این سریال و پخشش را در روز جمعه نمی فهمم؟؟ نمونه دیگر سریال ستایش است که داستان یک زن تنهاست که حضانت بچه هایش را به او نمی دهند و پدربزرگش می تواند بچه ها را به آسانی از او بگیرد و او هیچ حقی در این میان ندارد ... حقوق نخوانده ام و نمی دانم آیا این داستان ها واقعیت ها و ضعف های نظام حقوقی ما را نشان می دهند یا نه، تنها می دانم اثر منفی آن در افزایش ناامیدی و ترویج نارضایتی بسیار است...


-- درد بسیار است و از درد سخن گفتن و بعضا غر زدن آسان. امشب یک لحظه بر خود لرزیدم... با خود گفتم چرا می خواهم در صورت رفتن باز به ایران بازگردم... آیا می توانم با برخی نا بسامانی ها کنار بیایم یا نه... اصلا به درستی پشت این نظام ایستاده ام یا نه... تنها چیزی که بدون هیچ فکری من را به ماندن می خواند خون شهدا و نام اسلام است... اینکه باید تا آخر بایستی و به دنبال آسایش و رفاه شخصی ات نروی... آنها ایستادند... تو هم باید بمانی ...


پ.ن 1: از گفتن درد می گویم و ذهنم می رود به دیار آبی، خاکستری، سیاه ... در شبان غم تنهایی خویش، عابد چشم سخنگوی توام... من در این تنهایی... من در این تیره شب جانفرسا، زائر ظلمت گیسوی توام...


و اما نظر جناب شاعر در خصوص گفتن درد و زدن حرف:


حرف را باید زد!

درد را باید گفت!

سخن از مهر من و جور تو نیست.

سخن از

متلاشی شدن دوستی است،

و عبث بودن پندار سرور آور مهر


سینه ام آینه ای ست،

با غباری از غم.

تو به لبخندی از این آینه بزدای غبار.

...

من چه می گویم،آه ...

با تو اکنون چه فراموشیها؛

با من اکنون چه نشستنها، خاموشیهاست.

 

تو مپندار که خاموشی من،

هست برهان فراموشی من...

حال به راستی حرف را باید زد؟؟

نظرات 15 + ارسال نظر
همت جمعه 29 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 21:26 http://heyatonline.blogfa.com

من سریالی که دنبال میکنم همین سریال شاید... است
اتفاقا امشب حدسم این بود که جالب است و ضبطش هم کردم

حقیقت این نیست و درست هم نیست ولی واقعیت جامعه ما جز این نیست
از حرفهای قاضی و این واقعیات ناراحت شدم و خوشحال شدم که این برنامه از سیما پخش شد

واقعا واقعیت جامعه ما این است؟؟ یعنی ظلم و بی عدالتی در این حد از واقعیت های جامعمون شده؟

چرا خوشحال شدین از پخشش؟ به نظرتون اثرات مثبت مطرح کردن این موارد چیست؟

حسینی جمعه 29 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 22:13

سلام.
چرا با وجود این نا به سامانی ها خون شهدا و نام اسلام شما را به ماندن وامیداره؟ اگر همین نا به سامانی ها به این دو ارزش آسیب بزنه چی؟ نام اسلام دور از حقیقتش ارزش داره؟ دقیقاً عمق "نام اسلام و خون شهدا" چیه که در چنین تناقضاتی حل میشه؟

سلام بر شما

بحثش برایم خودم کمی پیچیده است.

سخن بر سر ماندن است... ایستادن و کوشیدن برای حل این نابسامانی ها... حتی اگر برایت سختی های بسیاری به ارمغان بیاورد...

برخی اوقات با موضوعی درگیریم که برایمان ارزش بسیاری دارد و به راحتی نمی توانیم از آن بگذریم... مشکلاتش را می بینی و از دیدنشان رنج می بری اما ترکش نمی کنی... مگر زمانی که ماندنت تو را به راهی غیر از راه حق بخواند. آنوقت شاید تکلیف چیز دیگری باشد.

درد اینجاست که زمانی که هستیم چقدر غافل می شویم از این وظیفه... بیشتر اهل حرفیم تا عمل... و دوستی چه زیبا گفت که الان مسئولیت ما بسیار سنگین تر از نسل های قبلیمان است... پاسداری از میراثشان...

عمق این نام ها در رنج هایی است که برایشان کشیده شده و حقیقتی که در درون دارند... موضوعی نیست که بتوان به راحتی از آنها چشم پوشید و به دنبال زندگی خود رفت. حق است خود خود حق!!

[ بدون نام ] جمعه 29 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 22:15

ببخشید اشتباه گفتم، چنین تناقضاتی در "نام اسلام و خون شهدا" حل میشه.

میقات جمعه 29 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 22:39

سلام خواهر جان !
حال و احوالت کوکه ؟
این سوالی رو که آخر سر از خودت پرسیدی من اینطوری برای خودم جواب دادم که
محور توسعه پایدار انسان سالم است
سالم فکری
سالم علمی و عملی و دینی
خب اگر سالم ترین آدم های نسل قبل ما شهید شده اند
یا به هر دلیلی داخل این جامعه آدم سالم کم داریم
پس باید یک طوری آدم های سالم داخل این جامعه بیشتر شود
نه کمتر

البته
صد البته
بسیار پیش خواهد آمد که تلخی های واقعیت بخورد تو ذوق آدم
ولی خوب
مسدله این است که آدم خوب باید درست زندگی کند
یا باید راحت زندگی کند

سلام بر شما

{تصمیم گرفتم کمی رسمی تر پاسخ بدهم و گرنه الان کلی قربان صدقه می رفتم :) شما ببخشید سردیش را }

پاسخ جالبی بود اینطوری بهش نگاه نکرده بودم... محور توسعه پایدار انسان سالم است... خیلی جالب بود.

امیدوارم همیشه شاد و موفق باشید.

شکیبا جمعه 29 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 22:44

دیدی اومدم... ایندفعه همه چی درست بود.
برای خون شهدا و اسلام؟!!!
چه جوری میخوای ادای دین کنی در این بی سامانی ها؟
نمیدونم باید چی بگم؟!! واقعا تو زندگیم اینقدر بی انگیزه واسه زنده موندن نبودم.... خیلی هاش به همین بی سامانی ها بر میگرده....
درد را باید گفت اگر احتمال بالا بدهی که از گفتنش درمانی حاصل می گردد....درغیر اینصورت انرژی منفیه

دیدی گفتم درست شده!!

بی انگیزگی برای نا به سامانی است یا تاریک بودن آینده؟

البته شاید بگی دومی نتیجه اولیه اما اثبات دومی کار دشواری است و نمی توان به راحتی حدس زد.

ادای دین خیلی سخته... خودم هم نمی دانم چه می توان کرد... شاید اولین کاری که می توان انجام داد قدم گذاشتن در این راه باشد... توفیقش را انشاالله خداوند نصیبمان کنند...

حسینی جمعه 29 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 23:01

جوابتون راضی کننده نبود، مشکلات را هر چه ملموس تر و عمیق تر در نظر بگیرید، حالا چرا در این کشور باید ماند؟ چه تضمینی هست که مبارزه برای بهبود اوضاع به نتیجه برسه، در مجموع این شرایط باز چه چیزی ارزش ماندن را بیان میکند؟
برای خون شهدا هم شاید بتوان اینطور جواب تراشید که آنها به رستگاری رسیدند و رفتند، اسلام هم چه بسا با یک رفتار صحیح انسانی جانهای زیادی را زنده کند، در حالی که شاید یک نظام پر اشکال اسلامی...

میپذیرم که بحث پیچیده است، برای همین الان و امشب انتظار جواب ندارم، ولی انتظار جوابی را دارم که یک آدم بی طرف را تا حدی راضی کنه(میپذیرم که سخته ولی برای خوب و مفید بودن بحث لازمه)

خیلی ممنون از آغاز بحث...

اینکه چه چیزی ارزش ماندن دارد کمی بر می گردد به سیستم ارزشی هر فرد. به عنوان مثال پاسخ برای فردی که مذهب برایش یک ارزش است با فردی که نیست متفاوت است. من به شخصه به بسیاری حق می دهم که راحتی زندگی را انتخاب کنند و از ایران بروند چون اسلام برایشان یک ارزش نیست. برای برخی که اصلا ضد ارزش است!!

ما در ایران یک حکومت اسلامی داریم. حکومتی که در حال حاضر در ابتدای راه است و یا مشکلات بسیاری روبروست. متاسفانه از لحاظ مدیریت جامعه، به خصوص مدیریت فرهنگی با مشکلات بسیاری مواجه هستیم و این سوء مدیریت ها راه را برای اصلاح می بندند.

اما در دل این حکومت ارزش های خاصی وجود دارد. حکومتی داریم که با خون شهدا آبیاری شده، قوانینش بر مبنای اسلامند و تلاش می شود که نیازهای جامعه را بهتر پاسخ دهند، هنوز هم در دل بسیاری از مردمش عشق به اسلام وجود دارد و برای آن حاضرند جانفشانی کنند چیزی که در یک حکومت سکولار وجود ندارد، قدرت هسته مرکزی در حفظ یکپارچگی و جلوگیری از تجزیه داخلی با توجه به وضعیت خاص منطقه ای و چند قومیت بودن آن بسیار با ارزش است.

حال برخی ارزش هایش را نمی بینند و تنها به جنبه های منفی می نگرند، یا شرایط را با کشورهای غربی و یا بعضا همسایه مقایسه می کنند که آنها چنینند و چنان و ما هم برای زندگی بهتر باید از اینجا برویم. به نظرم در ابتدای راهیم و شرایط کشور های دیگر به آسانی به دست نیامده و یا بعضا از راه درستی به دست نیامده.

البته باید بیشتر روش فکر کنم و بحث را در آینده بسط بدهیم.

M.M شنبه 30 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 13:11

سلام خوبی
می شود پریشانی ات را حس کرد
نمی دانم از همان نوعی است که من با ان دست به یقه شده ام یا .....
به نظر دوستانم شهید تمام شده است خیلی وقت است تاریخ مصرفشان تمام شده است من هم دیگر بحثی نمیکنم
یعنی حوصله ای برای بحث نمانده است
وقتی خسته می شوم میام پ‍ژوهشگاه استادم رو میبینم همسرش میریضه از اینجا که میره خونه تا دیر وقت کنا ر ایشون هست و صبح زودتر از همه ما پ‍ژوهشگاه میاد
این ادم بسیاری از فرصت ا رو برای تدریس در خاج از ایران داره
نگاهشون که میکنم از خودم شرمگین میشم

دیشب خسته شده بودم با دوستان بیرون بودم به همه چیز ایراد میگرفتند که اگرذ دین نبود اینجور نبودیم و ...
انگار کن که میخواهند برگردند به دین ستیزی اروپاییان
بدون اینکه بخواهند وضعیت اروپا را دیدی زده باند و نوع عملکرد وظیفه خودشان هم که فراموش
گاهی ادم غصه اش میگیرد و میرود پیش خدا شکایت که من درست است که گناهکارم اما تو چرا مرا لایق حضور در جمع دوستان ات نمکنی......
ما خودمان سطح ارمان های خودمون رو تنزل داده ایم به هیچ.
نمی دانم ادمهای خوب مانده اند که تعادلی راکه دوستمان گفته اند پایدار کنند یا نه
انشالله خدا ما را به انان حفظ کند

شکیبا شنبه 30 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 14:08

faghat ino begam ke omidvaram in hemayat haye moteasebane zalem parvar nashe va bishtar azin be peykare eslam zarbe nazane! kashki faghat mishod ehsas kard ke in delsoozi ha kami hemayat mishe....darzemn baraye har chizi mishe ye esme khoshgel entekhab kard va baad tojih! man yekki ke azin hukumat vejheye eslami boodanesh rohes nemikonam....roohe eslam shayad be marateb dar keshvaraye dige bishtar jari bashe agar hatta esmeshoon hokumate eslami nabase....harf darinmored ziade va midooni man neitoonam bepaziram ke az sobh ke piche radio ro baz mikonam ta shab az chizi be joz bad bakhtio ettefaghate bad beshnavam! be chi bayad del khosh kard? din? eghtesad? farhang? ejtema? mohite zist? nemidoonam chibayad goft va aslan chera bayad goft

شکیبا شنبه 30 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 14:19

dar javabe dooste aziz M.M bayad begam ki gofte shahid tamam shode ya tarikh masrafesh gozashte! man yekki shakhsan hazeram ye bar dige sharayete shahadat bashe va bejaye inke darin bi angizegy bemiram baraye arzesh bemiram! khosha be haleshoon ke baraye arzesh raftand..ma ke dar oje na omidi o biarzesi mimirim!
harf az zendegye...harf az estefade az nematie be esme hayat!!! chejuri estefade konim ke behtarin halato dashte bashe... bemoonim o mesle shoma hata khaste shim azin harfaiee ke be natije nemirese ? azin talashhaiee ke har rooz naomid tareman mikonad ya beravim shayad dar hejrat faraji hasel shod?!!!! shayad dar aramesh kari kardim? shayad darin tajrobe goshayeshi bood!!!
mahdie agar mandi va rahe adaye dein ra yafty o ma niz layegh boodim begoo ke ma hamnaraftimo nemikhahim beravm shayad khoda komakeman kard ta kasi az rah beresad ke unam delesh baraye dino ensaniat sookhte bashad!

امیر یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:58

حسینی جان
آخه علوم سیاسی هم شد رشته ! آخرش همین میشه دیگه .
عزیز جان من از کل حرفت همین برام مهم که 1- به بیطرف بودن یک آدم اعتقاد داری 2- بهش ارزش میدی
آدم بی طرف در صورت وجود مثل کسی که بعد از مرگش بگن همه ازش راضی بودن که ... بوق بوق

--

میشه تو بازی مقایسه موردی افتاد ولی راستش همیشه هر دو طرف می دونن بدون نتیجه است و خیلی به درد بخور نیست بگیم اینجا فلان قانون بده آنجا هم بهمان قانون ، اینجا فلان اتفاق بد افتاد ،آنجا هم بهمان.
آخر سر هم به نفی همدیگه منجر میشه

من هنوز برآیند کلی را مثبت میدونم ولی فعلا از خوبی ها گفتن نشان کم اطلاعی است و بدی ها را اگزجره کردن کلاس داره . چون واقعیت این هست که همان رسانه که دیگه تقریبا شده خود دموکراسی و داره بقیه ارکان را می بلعه الان در اکثر نقاط دنیا بر علیه ایران هست

و البته ان شاءالله که به رسانه بیطرف معتقد نباشی!

من جای دیگه زندگی نکردم که در موردش قضاوت کنم ولی وقتی مثلا کتاب سه شنبه ها با موری را خوندم به نظرم آنجا هم برای کسی که برای چگونه زیستن دنبال چگونه مردن هست شرایط خیلی فرق نداره

راستش مثل همه فک و فامیل تو خارج زیاد داریم و عموما تو دوره جوانی و میانسالی که زندگی راحت برای اکثریت (و البته من) مهم هست از مضرات زندگی در ایران و محسنات زندگی در هر جای دیگر جز ایران برای ما داد سخنها دادند و گفته ها گفتند اما اکثریت موقعی که مرگ را حس کردن یک جورایی خودشون را رسوندن که همینجا بمیرند و در یک مورد هم یکیشون بهم گفت نگاه نکن اینها چی میگن خیلی هاشون اگر از آنجا دفاع نکن محبور میشن خودشون و انتخابشون را زیر سوال ببرند

البته اینهایی که گفتم بیشتر خبر تا دلیل دفاع از چیزی
واقعیت اینه که من خودم هم خیلی وقت ها شده بخوام از ایران برم اما حداقل برای من دلیلم اینه که جای دیگه سرنوشت آدمهاش و سرنوشت سرزمینش برای من میتونه مهم نباشه که ...

به هر حال برای خود من صرفا وجود حرم امام رضا (ع) تو ایران کافی هست حالا کسی به اسلام و ... اعتقاد نداره و کلا به خدا اعتقاد نداره و این چیزها براش مسخره است قطعا رفتن براش بهتر هست تا موندن و البته قطعا منظورم این نیست که هر کسی رفت کافر و ... است

----

پ.ن : این بند آخر را بیشتر جهت ریا آوردم که بله ما 1 ساعت نیست رسیدیم

بامزه اشتباه گرفتید :)

فکرمی کنم برای ماندن باید دلیل محکمی داشته باشیم. خیلی بد است اگر افرادی که با این نظام موافقند نتوانند چند دلیل محکم و درست برای ماندن درش داشته باشند.

انگیزه برای رفتن بسیاره... علاقه به خانواده، هم زبانی و در کل دلایل اینچنینی برای ماندن و ایستادن پشت این نظام کافی به نظر نمی رسند.

پ.ن: زیارتتون انشاالله قبول باشد.

امیر یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 04:51

اصلاحیه (ریا هم بلدی می خواد):

1 ساعت نیست برگشتیم

حسینی یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:03

سلام،
آقای امیر با بنده بودید؟ اون پاراگراف اول را که کلاً متوجه نشدم.

گویا از کل حرف های شما، به جز مشاهداتتان در میان اقوام و آشنایان، وجود حرم حضرت علی ابن موسی الرضا تنها دلیل ماندن در ایران هست،
مهم نبودن سرنوشت دیگران، و مهم بودن سرنوشت مردم ایران وقتی برام زیاد قابل فهم نیست، اگر مایل بودید توضیح بیشتری بدید.

اصلاً تمایلی ندارم بحث را به سمت مقایسه بکشانم، که اگر به این نتیجه رسیدیم که دلیل محکمی برای ماندن نیست، دنبال جایی بهتر از اینجا خواهیم گشت.

بحث همچنان عمق لازم را ندارد به نظرم.

با احترام

امیر یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 14:21

سلام

فکر کنم اشتباه شد آخه من فکر کردم شما یکی از دوستان هستید که در جلسات وبلاگ 301040 شرکت می کنند آن وقت پارگراف اول و خصوصا جملات اول براتون معنی پیدا میکرد.

ولی در مورد این جملتون بود که « ولی انتظار جوابی را دارم که یک آدم بی طرف را تا حدی راضی کنه » در مورد بی طرفی صحبت کردم . هر چند باز هم لحن آن بر مبنای صحبت های قبلی با اون دوستمون گذاشته شده بود

وجود حرم رضوی تنها دلیل نیست و من گفتم اگر فقط همان را هم در نظر بگیرم برای من کافی است

در مورد مهم نبودن سرنوشت دیگران هم منظورم اینه که تو ایران من در مقابل خیلی چیز ها ، درست یا غلط احساس مسئولیت می کنم و چون به دلایل گوناگون ( که اگر بخوام با خودم رو راست باشم تنبلی و منفعت طلبی هم جزوشون هست ) کار زیادی نمی کنم و یا از دستم برنمیاد فکر میکنم در جای دیگه این احساس تعهد کمتر باشه و خیلی اذیت نشم و البته راحت تر بتونم خودم را توجیه کنم ولی خب زهی خیال باطل

دلایل من برای ماندن برای خودم به قدر کافی محکم هست ، خانواده ، وطن ، مذهب و حتی نوع ارتباطات فامیلی و دوستان و ...
با همین یکی دو سفری که به خارج از ایران رفتم باز هم معتقدم شرایط برای یک فرد با تعلقات مذهبی اینجا بهتر

تو مشهد با یکی از عرب های حاشیه خلیج فارس صحبت می کردم میگفت خیلی ناشکر نباشید سطح 0 شما برای بعضی های دیگه 10 هست

در ضمن من در مورد مشاهداتم گفتم که به عنوان خبر نقل میشن و نه دلیل

چون به تجربه احساس میکنم بحث در آخر به این موارد میرسه همین اول موضع خودم را روشن میکنم
در کل میگم من اسلام غیر سیاسی را تقریبا قبول ندارم چون دیگه دین نیست ، برنامه زندگی نیست ، سبک زندگی ازش در نمیاد. من هم به خیلی چیزها انتقاد دارم ولی مشکلم با الگوهای جایگزینی هست که ارائه میشه

در مورد عمق هم بسم الله شما شیرجه بزنید ما هم دنبالتون تا جایی که نفس اجازه بده میایم ولی خوب انتظار زیادی هم نداشته باشید

M.M یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 14:38

سلام
امیر خان زیارت قبول!
با این ریاتان کلی ذوق زده شدیم!


یشه تو بازی مقایسه موردی افتاد ولی راستش همیشه هر دو طرف می دونن بدون نتیجه است و خیلی به درد بخور نیست بگیم اینجا فلان قانون بده آنجا هم بهمان قانون ، اینجا فلان اتفاق بد افتاد ،آنجا هم بهمان.
آخر سر هم به نفی همدیگه منجر میشه
این حرفت رو دوست داشتم

امیر یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 16:51

اممممم ... خانم روزگاران داشتن قلمی مثل شما از لزومات نگارش ولی خب ما تلاشمون را میکنیم

راستش امید به داشتن نقشی هرچند کوچک در شکل گیری جامعه اسلامی برای من یکی از دلایل مهم هست و جزو چیزهایی که به نظرم ارزش داره عمر صرفش کرد ، همین بستر - حتی در درب و داغون ترین شکلی هم که تصور بشه - در بسیاری از جاها فراهم نیست

من در مورد دیگران نظر نمیدم ولی عموم انگیزه های خودم برای رفتن بیشتر بوی منفعل شدن و بی خیالی میده
یکی از اساتیدم که برای مشاوره تحصیلی پیشش رفته بودم گفت من فقط این راهنمایی را بهت میکنم که خود 30 سال دیگت را در نظر بگیر و ببین دوست داری چطور باشه و بعد زندگیت را به اون سمت هدایت کن
در مورد خودم 30 ساله دیگه اگر ببینم فقط زندگی راحتی داشتم و ماشین دارم و خونه و ... اصلا احساس خوبی ندارم

ممنون میشم شما و دوستان دیگه هم بگین در یک نظام حتی خیالی به چه دلایلی ممکن پشت نظام بایستند و تا کجا اشتباهات یا ناکارآمدی یا ... نظام را تحمل میکنید

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد