سخنی تازه بگو دیگر!!

روحیات متفاوت افراد همیشه برایم جالب توجه بوده. برخی در برابر مشکلات راحت تر سر خم می کنند و اگر در مسیر به مشکلی برخورند، برای حل آن چندان خود را دچار زحمت نمی کنند و راحت دست می کشند. برخی دیگر به این راحتی ها بی خیال نمی شوند و با اعتماد به نفس کاذب و یا غیر کاذب همچنان راه را با مشکلاتش ادامه می دهند.


این روزها ماجرای وبلاگم و نوشته هایش ماجرای جالبی شده. تعداد خواننده هایم که کاهش پیدا کرده، افرادی هم که می خوانند اصولا بحث را دنبال نمی کنند که این نشان دهنده اشکال در مطالب مطروحه است.چند وقت پیش یکی از دوستانم بهم پیشنهاد داد که مدتی ننویسم اما من رویم بیشتر از این حرف هاست و به راحتی از کاری دست نمی کشم. البته به کارش هم بستگی دارد و اگر کاری اصول درستی ندارد رها کردنش بسیار نیکو تر از ادامه آن است.


پشتکار یکی از عوامل مهم در پیشرفت محسوب می شود و من اینقدر می نویسم تا روزی وبلاگم به سطوح بالاتری راه پیدا کند. اصلا فکر نکنید که به این راحتی ها بی خیالش می شوم... اصلا. گرچه جدیدا حرف هایم توضیح واضحات شده و سخن تازه ای درشان نیست... گرچه مهمانان عزیزی از این خانه رفته اند که جای خالیشان دلتنگم می کند... گرچه جدیدا سر همه خیلی شلوغ شده... گرچه خودم هم از لحاظ ذهنی سقوط کرده ام و اگر سقوط هم نکرده باشم صعودی هم در کارم نبوده ... اما بازهم رویمان کم نمی شود و تا آخر ایستاده ایم. می دانم که این روزها نیز می گذرند و روزهایی دیگر از راه می رسند...


پ.ن 1: یک فرصت مناسب برای Phd پیدا کردم اما مهلت ارسال مدارک تا 1 نوامبر است و نیاز به نمره GRE  دارد!! انگار ماجرای من، امتحان GRE  و تنبلی به این راحتی ها پایان نمی یابد!! خیلی فرصت خوبی بود... کاملا به پایان نامه ام مربوط می شد.


پ.ن 2: آخ جون...  اگر خداوند قسمت کنند هفته بعد این روزها در یک جای بسیار خوب با یک دوست بسیار خوب خواهم بود... همی مشغول ذوق کردنیم ...


پ.ن 3: گیج و مبهوت نگاه می کردم... همان لبخند بود، همان که نه شبیهش بود ... نمی فهمم افسونش را اصلا نمی فهمم، رسما عقلم در این باره کم آورده... هنوز هم نسیم آن دیار برکت دارد... باران ارمغان اوست...


پ.ن 4: دل آرام هایش را دوست دارم، هم به دلیل حرف دل بودنشان و هم به دلیل اینکه گمان می کنم بر خلاف حرفهایم خوانده می شوند... کلامی که مدتهاست در گلویم محبوس شده... این روزها امیدوار شده ام و خوش باور... امید به باورکردن نا گفته ها... امید به شنیده شدن کلامی که در سکوت گفته می شود...  و باور به حقیقت عهدی که با دلم بسته ام...


نظرات 4 + ارسال نظر
امیر جمعه 15 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 23:59

اولا که آفرین

دوما چون به دلیلی احتمال میدم مشهد باشه پیشاپیش التماس دعا

سوما هم اینکه خدا بگم اونی که به شما یاد داد وارد گوگل ریدر شوید (احتمالا با اضافه کردن یک s) و دیگرانی که یاد دادند چطور مطلب حذف کنید (با عرض معذرت از دوست عزیز جناب همت) را به راه راست هدایت نماید

چهارما بابا شما هم جنبه داشته باشید

پنجما ببخشید ولی خب با اجازه بود

سلام

ممنونم. انشاالله اگر قسمت شد و لایق بودیم حتما همه دوستان را دعا می کنم.

فکر می کنم یکی از جذابیت های وبلاگم همین مطالبی بوده که حذفشون می کردم این مورد هم کسر شد.

امیر شنبه 16 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 00:01

البته سوما تو ویرایش دیگه ببخشید نمی خواست

همت شنبه 16 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:51 http://heyatonline.blogfa.com

همه اینها درست اما درفضای مجازی سطح نگارش کمترین نقش را در جذب بازدید کننده دارد. البته نوع نگارش نقش بیشتری دارد ولی بازهم نقش اصلی در جذب بازدید کننده را عوامل دیگری بازی میکنند.
نمونه اش تعداد بازدید کننده پایگاه های اینترنتی نویسنده ها و شاعرین بزرگ و قوی.
نگارنده های بزرگ خواننده های زیادی دارند ولی بازدید کننده خیلی کمی دارند.



با تشکر از امیر عزیز آموزش ویرایش به جهت اهمیت حریم شخصی است(عملا در اینجا حریم خصوصی معنی ندارد).
کوچکترین عملکرد افراد در این فضای دروغی ممکن است در ملأعام قرار بگیرد.

ممنون به خاطر نظرتون و اطلاعاتی که بهم دادین.

خیلی مفید بودند و البته ترسناک!! انگار اینجا هیچ حریم خصوصی وجود ندارد!!

فاطمه یکشنبه 17 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 18:34

سلام مهدیه جون

خوبی دختر؟ من که واقعا پشتکارت رو تحسین می کنم و به نظر من اصلا نباید ملاکت تعداد خوانندت باشه
و یه چیز دیگه اینکه تو اولش که شروع کردی یه جورایی وااسه دل خودت می نوشتی و به نظرم چیزی که مهمه همون حس خودته، اگه هنوز از نوشتن حس خوبی داری دیگه هیچی دیگه مهم نیست حتی اگه هیشکی نخونه
ضمنا من هم اگه کم میام واسه اینه که تو ترکم!! با خودم قرار گذاشتم هفته ای یکی دوبار بیشتر نرم سراغ لپ تاپ! به جاش دارم کتابخون میشم!!!!

سلام فاطمه جونم

حالا نمی شد من رو ترک نکنی؟

درست می گی... البته بعد از یک مدت به خواننده هات احساس وابستگی پیدا می کنی اما باز هم مهم هدفی است که برای رفتن داری گرچه مسیرش کمی دشوار شود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد