جستجوی دیرینه بشر... حقیقت

"حقیقت بر خلاف واقعیت امری است که لزوما با برهان‌های علمی قابل اثبات نیست. در بسیاری موارد حقیقت به نوع نگرش افراد بستگی دارد. بطور مثال واقعیت و حقیقت واقعه کربلا را می‌توان به این دو صورت بیان کرد.


واقعیت: حسین و یارانش به سمت کوفه حرکت کردند، لشکریان یزید در محلی به نام کربلا بر آنها حمله کردند، و حسین کشته شد. و یزید پیروز این جنگ بود.


اما حقیقت به عقیده یک راوی از این واقعیت می‌تواند این باشد:

1- در واقعه کربلا امام حسین و یاران با وفایش برای نجات دین اسلام تصمیم به هجرت به کوفه گرفتند. اما لشکریان یزید ملعون به آنان حمله کردند و در این واقعه امام حسین به شهادت رسید. و امام حسین توانست با نثار خون خود اسلام را زنده نگاه دارد و به حق او پیروز این میدان بود.


2- حسین بن علی با سوء استفاده از نسبت خانوادگی خود با پیامبر با گروه اندکی فتنه‌گر برای محاربه با حضرت یزید خلیفهٔ مشروع مسلمین به کوفه حمله کرد. امپراتوری استکباری روم و باقی‌ماندهٔ سلطنت‌طلبان ایرانی و منافقین خوارج هم به حمایت از او پرداخته و به تفرقه در میان مسلمانان و ضعف نظام اسلامی امیدوار شده بودند. مردم کوفه که ابتدا تحت تأثیر سفسطه‌های او قرار گرفته بودند با خطبه‌های روشنگرانهٔ عبیدالله بن زیاد به حقیقت موضوع آگاه شده و حماسهٔ بصیرت آنان در روز عاشورا طومار حیات فتنه‌گران را درهم پیچید.


همانطور که می‌بینید برای اثبات واقعیت این موضوع می‌توان برهان‌هایی از جمله کتب تاریخ آورد. اما در مورد حقیقت نمی‌توان این کار را کرد. این به این معنی نیست که حقیقت چون همیشه اثبات پذیر نیست دارای درصد صحت کمی است زیرا امکان صحت آن همیشه وجود دارد.


اگر در ریشهٔ واژگان حقیقت و واقعیت دقیق شویم، تفاوت‌هایی را مشاهده می‌کنیم. ریشهٔ کلمهٔ حقیقت، "حق" به معنای راستی و درستی است و ریشهٔ کلمهٔ واقعیت، "وَقَعَ" به معنای رویدادن و یا اتفاق افتادن است. حقیقت، اشاره به ماهیت راست و درست دارد و واقعیت اشاره به امور عینی و یا اموری که اتفاق می‌افتند."


اگر به دنبال توصیفی از کلمه حقیقت باشید به جملات فوق در سایت ویکی پدیا برخورد می کنید. در جهان امروز مفاهیم حقیقت و واقعیت بسیار در هم تنیده شده اند. می خواهم مطالب آینده را به این موضوع اختصاص بدهم.


پ.ن 1:

إنّی اِذَا اسْتَحْکَمْتُ فِی الرَّجُلِ خَصْلَةً مِنْ خِصالِ الخَیْرِ اِحْتَمَلْتُهُ لَها وَاغْتَفَرْتُ لَهُ فَقْدَ ما سِواها وَلا اَغْتَفِرُ لَهُ فَقْدَ عَقْلٍ وَلا عَدَمَ دینٍ لاَِنَّ مُفارَقَةَ الدّینِ مُفارَقَةُ الاَْمْنِ وَلاتَهْنَأَ حَیاةٌ مَعَ مَخافَةٍ وَعَدَمَ العَقْلِ عَدَمُ الْحَیاةِ وَلاتُعاشَرُ الاَْمْواتُ.


من، هرگاه صفتی از صفات نیک را در کسی مستحکم بیابم، او را به­ خاطر داشتن همان صفت، تحمّل می‏کنم و از نبود سایر صفات نیک در او در­می‏گذرم امّا از دو ویژگی فقدان عقل و نبود دین نمی‏گذرم؛ چرا که جدایی از دین، جدایی از امنیت است و هیچ زندگی همراه با ترس گوارا نیست و نبود عقل، نبود زندگی است و با مردگان، نتوان زیست.


حضرت علی (ع). غررالحکم و دررالکلم، قم، دفتر تبلیغات، 1366ش، 86، ح1426.


پ.ن 2: می خواهم بسیار بیاموزم، بخوانم و مشاهده کنم... گرچه می دانم حقیقت در کتاب و درس و یا حتی سفر نیست... حقیقت در آفاق نمایان است و تنها چشمی بینا می طلبد....  درست روبروی چشمانمان است و راهی گشودن این چشمان بسته راهی است ساده اما دشوار.


نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:18

خب متاسفانه حذف مطلب را یاد گرفتین .
از قدیم گفتن از ماست که بر ماست

بله آموختم آنچه را که می بایست بیاموزم. البته کمی دیر آموختم.

د پنج‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 19:21

بین خودمون بمونه :دی
منم ناراحت شدم که یاد گرفتی :دی
اون طوری استراق سمع(پست) لذت بیشتری داشت :پی

:))

دست شما درد نکنه... شما هم؟؟

یعنی چهره ام واقعا دیدنی بود وقتی فهمیدم همه پست هایی که حذفشون کردم حذف نشدن و همه دوستان می توانند بخوانندشون

خداوند آن فردی که به من راه ورود به گوگل ریدر را آموخت خیر فراوان دهند.

د پنج‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 22:40

:))

پس چی؟ شما هنوز ما را کامل نشناختی :دی :دی
قطعاً کسی که به شما گفته راهشو، اون موقع حواسش را به این نکته نبوده اگر نه عمراً نمیگفته.

عجب...

کلی دعا کردیمش که خدا خیرش بدهد، پس حواسش به این نکته نبوده... البته در هر صورت بازهم دعایش می کردیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد