رویای ناتمام

سوگند به رویاهایی که روز را با آنها به شب و شب را به روز می رسانیم.


رویاهایی که گاه مرز بین آنها و واقعیت بسیار باریک است و تفکیک آنها از یکدیگر بسیار مشکل. واقعیتی که برای دیگران رویا و رویایی که برای تو واقعی تر است از هر چیز.


رویای اعتمادی غریب...اعتمادی که گاه در لحظه فراموشش می کنی. 


رویای احساسی از جنس مهربانی.. محبتی که ریشه در زمین و به گمانت سر بر آسمان دارد. 


رویای دیدار... پیش و یا پس از پایان یافتن این جسم خاکی.


رویای آرامش... رهایی از رنج... و پروازش بر بلندای آسمان.


رویای فرا رسیدن روزهایی که دنیای آدمیان رنگ و بویی دیگر دارد.


روزهای رهایی از قفس های غرور، طمع و قدرت طلبی که لذت زیستن را از بشر سلب کرده اند.


روزهایی که مهربانی کالایی است ارزشمند، اما فراوان... گنجی است که پایانی ندارد و آدمیان در بخشش آن اینقدر حساب و کتاب نمی کنند ...


رویای برابری و برادری ... 


رویای شناخت و پرستش خالصانه او...


و رویای سرزمینی دیگر... سرزمینی که در آن نه رنجی است و نه تباهی و پلشتی... رویای دیدار او... خود خود او... بی هیچ پرده و حجابی...

پ.ن: من ندیدم دو صنوبر را با هم دشمن 

من ندیدم بیدی سایه اش را بفروشد به زمین 

رایگان می بخشد نارون شاخ هایش را به کلاغ 

هر کجا برگی هست شوق من می شکفد... (سهراب سپهری)


پ.ن: و رویای اینترنت با سرعتی بالاتر... فغان از این سرعت پایین... فغان


پ.ن 3: می دانید از چه چیز گریزانم؟ از نوشتن عنوان برای یادداشت... خلاصه برای مقاله یا تعریف خودم در چند جمله!! خیلی کار سختیه... همیشه کلی چیز از قلم می افتند... مثل اینکه بخواهی یک واقعه را تنها با یک عکس درک کنی...


نظرات 2 + ارسال نظر
M.M شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 16:14

سوگند به من وقتی رویایش دستهایی است که پیش تو خالی نباشد...........

M.M سه‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:38

سلام خوبی ؟سخت است اما تمام میشود انشالله به خوبی
این نیز بگذرد

سلام مریم جان... بسیار خوب... خدا را شکر :)

انشاالله با ظهورش تمام می شود...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد