مرد رنج ها و هجرت های بزرگ


چند روز قبل در شرکت، صحبتی با این موضوع مطرح بود که از دیدن چه افرادی واقعا ذوق زده می شوید. چند لحظه فکر کردم... یکی از  اسامی که به ذهنم رسید شهید چمران بود. 



دیشب تقاطع خیابان  فلسطین و انقلاب منتظر دوستانم ایستاده بودم. چند دقیقه ای آمدنشان طول می کشید و من هم برای استفاده از وقت به سمت کتاب فروشی های همان حوالی رفتم. از پشت ویترین اسم کتاب ها را دنبال می کردم، رسیدم به ویترینی که پر بود از عکس فرماندهان جنگ. وارد مغازه شدم. همه قفسه ها را به دنبال کتابی درباره شهید باقری و یا شهید چمران گشتم. کتاب مدونی به چشمم نخورد، وقتی داشتم پول دو کتاب دیگری که برداشته بودم را حساب می کردم، چشمم به کتابی افتاد با عنوان "اینجا چه می کنی گل سرخ؟". جلوتر که رفتم دیدم بر روی جلد کتاب نوشته شده زندگینامه داستانی شهید مصطفی چمران. گرچه خیلی مختصر بود اما بازهم از خواندنش لذت بردم. 


"روزگار به من درس های فراوان داد. وارد معرکه های حیات شدم، معرکه هایی سخت و خطرناک.


جایی که شرف و ایمان و اراده آدمی به محک آزمایش در می آید، و چه آزمایش های سختی!


چه درگیری های وحشتناکی.


راستی که دنیا صحنه پیکار و امتحان است و راستی که کم اند آنان که از این آزمایش جبات پیروز به در می آیند...


... خدای بزرگ مرا در آتش عشق و محبت سوزاند.


مقیاس ها و معیارهای جدیدی بر دلم گذاشت.


خواسته های مادی و عادی و شخصی در نظرم پست شد...


از همه چیز خود گذشتم و با آغوش باز به استقبال مرگ رفتم، و این شاید مهمترین و اساسی ترین پایه پیروزی من در این امتحانات سخت بود... عشق و گذشت... عشق به خدا و گذشت از همه چیز"


پاراگراف بعد جملات پایانی نامه ایست که به امام خمینی در شهریور 57 نوشته اند:


"... از خدای بزرگ می طلبم که همه ما را هدایت کند و امکان دهد که در راهش پروانه وار بسوزیمو قربانی شویم، و این قربانی شدن را حیات واقعی بدانیم و همچنین از خدای بزرگ می طلبم که آن مرجع عزیز را در این روزای بحرانی و سخت، سلامت بدارد و ملت رنج دیده و بلا زده ایران را در راه کمال، توان بخشد و پیروز کند."


آمین..


پ.ن: مزارشون در قطعه: 24 ردیف:71 شماره:525 بهشت زهرا است.


پ.ن: عجب روز عجیبی بود امروز!! پشت سر هم اخبار بد شنیدم!! خیر است انشاالله...


نظرات 4 + ارسال نظر
M.M پنج‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 23:33

سلام
چقدر ایشون رو دوست دارم خدا می داند و همچنین برادران باکری
هیج وقت حرفهای انقل شده از قا مهدی رو وقتی اقا حمید شهید شدن یادم نمیره
در عجب هستم از دوستانی که خانواده این شهید رو از سر خودخواهی می سنجند
برای پایان نامه دعایم کنید لااقل انتخابم به مردمم کمک کنه

سلام

خوب هستید؟
چشم، انشاالله که در جهت خیر قدم بردارید.

س.ح جمعه 19 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 00:44

سلاام
خوبی خانومی
من چند وقت پیش یه کتاب خوندم از دکتر چمران به اسم
؛خدا بود و دیگر هیچ نبود؛
خیییلی از خوندنش لذت بردم.مناجات های و حرف های گاه و بیگاه دکتر هست با خدا
..........
التماس دعا
یا علی

سلام

خدا را شکر، شما خوبی؟

انشاالله ان کتاب را هم می خوانم. ممنونم که گفتی.

همت جمعه 19 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 13:14 http://heyatonline.blogfa.com

"جبات" نتونستم این کلمه رو بخونم شاید منظور حیات بوده
؟

خودم هم معنی اش را نفهمیدم. در کتاب اینطور نوشته بود.

امیر شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 20:24

اگر فرض کنیم :

- غلط چاپی نیست !
- کلمه عربی است !
- ترجمه گوگل درست است !

=> معنی غذا یا وعده ها
غذایی می دهد !

بله خودم هم به سراغ گوگل رفته و به همین نتیجه آخری رسیده بودم .
فکر می کنم همان حیات معقول تر باشه!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد