چرخی در بازار تجریش


بوی عید می آید... امروز در یک حرکت غیر انقلابی از شرکت فرار کردم و رفتم خرید. گرچه فرآیند خرید مانند گذشته حالم را سرجایش نمی آره اما خالی از لطف هم نبود. بازار تجریش رو خیلی دوست دارم... معابر باریک و مملو از جمعیت... ستونی از میوه هاو سبزیجات خوشرنگ... ظروف بزرگ لواشک های جور وا جور که همیشه از گوشه چشم بهشون نگاه می کنم ولی هیچ وقت جرات خریدنشون رو پیدا نکردم... و بالاتر از همه فضای دوست داشتنی امام زاده صالح... آخ، دونات های نان سحر داشتند از قلم می افتادند، هر وقت گذارم به آن طرف می افته حتما یکی می خرم.


خیلی ها مشغول خرید عید بودند... امیدوارم شب عیدی هیچ پدری شرمنده خانواده اش نشه... ایکاش ما انسانها بیشتر به فکر هم باشیم و اینقدر با توجیحات ساده چشم بر روی برخی مسائل نبندیم... جدیدا وقتی پا به مراکز خرید شمال شهر می گذارم دچار دلتنگی خاصی می شم.


پ.ن: امروز فهمیدم من از معدود افرادی هستم که می تونم تنها به خرید برم!!


پ.ن 2:                    !!               !!

نظرات 1 + ارسال نظر
M.M چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 13:56

سلام
خوبی
تا باشه از این حرکتها!!!!!!!!!!!!!!
ما را هم بگذار در ان لیستت!!!!!!!!!!!!
وقتی می رم بیرون با دست پر بر می گردن با چشم های از حدقه بیرون امده هم خونه ایم روبرو میشم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
دوباره که تنهایی رفتی خرید!!!!!!!!!!!!
امروز عروسی همکار سابقم بود!
کلی برای عروسیشون خرید کردم اما افسوس هیچ جوری نشد برم ..........
روزهای خوبی داشته باشی

سلام

ممنونم. پس شما هم اهل تک روی هستید.

عروسی دوستت هم مبارک باشه؛ امیدوارم شما هم روزهای خوبی در پیش داشته باشی :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد