سبح اسم ربک الاعلی...

-- گفتنش آسان بود... می گویم و می روم... کمی هم تند می گویم... هنوز از ذهنم پاک نشده... دوست دارم در موردش خوب فکر کند... اگر من نمی توانم اینگونه تصمیم بگیریم دوست دارم که او بتواند... آخر با هم خواهریم... بزرگترم و شاید مسئولیتم بیشتر...

 

حرف زیبایی است که رضای خدا را همواره بسنجیم... اینقدر تسلیم امر او باشیم که بر مبنای رضایت و خوشنودی اش زندگی کنیم... اصلا هر لحظه به خود نهیب زنیم که آیا خداوند از این کار من خشنود می شوند... چگونه انجامش دهم راضی خواهند بود... قطب نمای زندگیمان جهت خوشنودی او باشد... وقتی نسبت به فردی محبت داری ناخودآگاه این کار را انجام می دهی... اصلا نیازی به فکر و کلنجار نیست همان که او می پسندد را می پسندی...


گرچه رسیدن به محبت او به این راحتی ها نیست... قلب باید گنجایشش را داشته باشد... باید خیلی مرتب و تمیز باشد...


آرزو و حسرتش اما عیب نیست، انشا الله هدف بشود...


خط می زنم...


-- امروز احساس کردم برخی از این باورها به خرد جمعی بشر، قدرت عقل و اینجور تعاریف که در برابر دین خدا گذاشته و آن را تکذیب می کنند، انگار از نوادگان همان گوساله سامری هستند... هنوز هم برخی ایمانشان را به صدایی می فروشند... اصلا نمی فهمم که خرد جمعی بشر دیگر چه صیغه ای است... چقدر ما انسانها نمک نشناسیم...

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد