چندین هزار جنگل شاداب



امروز داشتم سایت شخصی یکی از همکلاسی هام که علاقه خاصی به عکاسی داره را می دیدم. برخی از کارهاشون رو دوست دارم. این عکسی که گذاشتم یکی از اشعار شاملو را برام تداعی می کرد.


من فکر می کنم

هرگز نبوده قلب من

اینگونه

گرم و سرخ:


احساس می کنم

در بدترین دقایق این شام مرگزای

چندین هزار چشمه خورشید

در دلم

می جوشد از یقین؛


احساس می کنم

در هر کنار و گوشه این شوره زار یاس

چندین هزار جنگل شاداب

ناگهان

می روبد از زمین...


پ.ن: این روزها هوا خیلی دلپذیره، جون می ده برای پیاده روی، دیشب از ظفر تا جمهوری پیاده رفتم.