می خواهم مبحث تربیت اسلامی را انشا الله ادامه بدهم... با توجه اینکه سخن گفتن امری است آسان و با صرف کمترین انرژی می توان گناه کرد، می خواهم خطوط قرمز را در سخن گفتن بررسی کنم... ابتدا می رویم سراغ راستگویی و دروغگویی...
سخن سه گونه است: راست و دروغ و اصلاح میان مردم،به آن حضرت عرض شد: قربانت اصلاح میان مردم چیست؟ فرمودند: از کسى سخنى درباره دیگرى مىشنوى که اگر سخن به گوش او برسد، ناراحت مىشود. پس تو آن دیگرى را مىبینى و بر خلاف آنچه شنیدهاى، به او مىگویى: از فلانى شنیدم که در خوبى تو چنین و چنان مىگفت (امام صادق علیه سلام)... نکته جالب آنکه همواره این رفتار را مصداق دو رویی و دروغگویی می دانستم و گمان می کردم که خطا است... اما اگر نیت فرد به راستی اصلاح باشد و بداند که این رفتار ممکن است موجب صلح شود می توان حساب جداگانه ای برای آن باز کرد...
نکته دیگری که باید توجه کرد فتواهایی است که گاه شیطان می دهد که اگر راست بگویی به ضرر توست و
توجیه می کند برایت این دروغگویی را... و چه زیبا پیامبر رحمت سلام الله علیه می فرمایند، اى على راست بگو اگر چه در حال حاضر به ضرر
تو باشد ولى در آینده به نفع توست و دروغ نگو اگر چه در حال حاضر به نفع تو باشد
ولى در آینده به ضرر توست ...
در این میان این حدیث گرانقدر به تشخیص درست کمک می کند... در سه چیز راستگویى زشت است: سخنچینى، خبر ناخوشایند دادن به مردى درباره زن و فرزندش و تکذیب کردن خبر کسى.
شاید خط کش درست برای تشخیص، منفعت فردی و در مقابلش مصلحت باشد... وقتی پای اصلاح میان افراد و یا آن مواردی که پیامبر رحمت سلام الله علیه راستگویی را در آن زشت بیان فرموده اند در میان باشد، ماجرا رنگ دیگری به خود می گیرد...
انشا الله که از وسوسه های شیطان و نفس اماره بدور باشیم و با توجیهات اشتباه زبان به دروغ نگشاییم... خدای مهربان ببخش خطاهایم را و آن زمانهایی که به نفس خود ستم می کنم...
خیلی خسته ام...
البته از آن خستگی های دوست داشتنی...
یکی از طرح های شرکتمان در جشنواره علم تا عمل پذیرفته شده که در اینجا به دلیل شکسته بندی به نام نویسنده طرح اشاره ای نمی کنم...
امروز صبح مراسم افتتاحیه بود و آقای رحیمی معاون اول رئیس جمهور خیلی لطف کردند و مشروح اخبار اجلاس سران را برای ما تعریف کردند... از بدو تاسیس و اهداف آن تا گزارش اجلاسی که برگزار شد را برایمان گفتند... بعد از اینجا قرار بود تشریف ببرند مازندران، به شوخی می گفتیم احتمالا آنجا درباره جشنواره امروز صحبت می کنند ما که هر چه گوش کردیم درباره اش چیزی نشنیدیم... البته ناگفته نماند که خانم سلطانخواه خیلی خوب صحبت کردند و توضیحات کاملی در خصوص نحوه حمایت از طرح ها و مشکلات موجود در دریافت تسهیلات بیان کردند... من که بسیار کیفور شدم.
اینجا هر استانی یک غرفه دارد... وسط غرفه مان یک هواپیمای آموزشی گذاشته اند که کمی به غرفه جلوه داده و گرنه طراحی استان تهران را هیچ دوست ندارم. برخی غرفه های شهرستان ها بهتر طراحی کرده اند... انشا الله فردا ازش عکس می گیرم امروز حتی حس و حال عکس گرفتن هم نداشتم... حس خوبی دارد شرکت در این جشنواره ها... گرچه خیلی از طرح ها چندان خاص نیستند ولی ایجاد چنین بستری برای ارتباط و تبادل دانش بسیار امید می دهد و انگیزه ...
اگر فرصت و علاقه داشتید از دیدارتان بسیار خوشحال می شوم :)
البته من چهارشنبه احتمالا نیستم و فقط فردا پشت غرفه می نشینم...
گاه این دنیا را زیادی جدی می گیریم... فراموش می کنیم که نباید در این ویرانه منزل کرد...
و چه زیبا مناجات حضرت علی، در ظهر جمعه ای بارانی، می تواند دستت را بگیرد و ببرد به دیاری دیگر... به یاد روزی که هیچ کدام از دغدغه های امروزت سودی نخواهند داشت... تنها آنروز قلبت به کار می آید... قلب سلیم... اللهم انی اسئلک الامان یوم لا ینفع المال و لا بنون، الا من آتی الله بقلب سلیم...
بهترین قلب ها، قلبی است که ظرفیت بیشتری برای خوبی دارد و بدترین قلب ها، قلبی است که ظرفیت بیشتری برای بدی دارد، پس عالیترین قلب، قلبی است که خوبی را در خود دارد و لبریز از خوبی است. اگر سخن بگوید، سخنش در خور پاداش و اگر سکوت کند، سکوتش در خور پاداش است (از کلام پیامبر رحمت محمد مصطفی سلام الله و علیه)...
.
.
.
پ.ن:
در پیش بیدردان چرا فریاد بی حاصل کنم
گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم
دانم که آن سرو سهی از دل ندارد آگهی
چند از غم دل چون رهی فریاد بی حاصل کنم
بسیار مشتاقم که درباره تربیت صحیح اسلامی مطالعه داشته باشم و گوش دل بسپارم به ظرایفش. این چند وقت در باب نصیحت می خواندم و خطوطی که در احادیث برای این امر مشخص شده. تعارض برخی از بخش های آن با آنچه در فرهنگ ما به عنوان نقد کردن و انتقاد پذیری شکل گرفته، برایم جالب بود.
نصیحت در فرهنگ اسلامی دو محور اصلی دارد، یکی به زیبایی نصیحت کردن و دیگری به زیبایی نصیحت شنیدن، که اهمیت و ضرورت هر دو مورد در احادیث ذکر شده اند*. در این فضا برای افراد حقوقی تعریف شده و چارچوبی جهت احترام به این حقوق. به عنوان مثال امام جواد (ع) می فرمایند :
"حقّ نصیحت خواه این است که به راه صحیحى که مى دانى مى پذیرد، راهنمائیش کنى و سخن در حدّ درک و فهم و عقلش بگویى که هر عقلى ظرفیت مخصوص خود را دارد و روش تو باید همراه با مهربانى و رحمت باشد.
و حقّ نصیحت کننده این است که نسبت به او فروتنى کنى، دل را براى فهم نصیحتش آماده نمایى و به سخنانش گوش دهى و اگر گفتارش درست بود خدا را شکر گویى و بپذیرى و حق شناسى کنى..."
براستی زیباست اینکه این رفتارها را به عنوان حقی برای دیگران برشماریم. اگر فردی ما را نصیحت کرد حقی که بر گردن ما دارد شنیدن درست سخنان اوست و حق شناسی و ما نیز حق سخن به نیکویی گفتن و احترام به شخصیتمان را در مقابل او داریم.
در باب این سخن به نیکویی گفتن یکی از مقوله های مهم گفتار محبت آمیز و همچنین احترام به شخصیت افراد در جمع است. امام حسن عسگری (ع) فرموده اند:
هر کس برادر (دینى) خود را پنهانى نصیحت کند، او را آراسته و اگر آشکارا نصیحتش نماید ارزش او را کاسته است.
خیلی موضوع ظریف و حائز اهمیتی است. گاه می پنداریم اگر فردی ما را نصیحت کند به ساحت مقدس ما توهین کرده و اسائه ادب نموده. هر وقت چنین رفتاری داشتیم باید یک چراغ خطر برایمان روشن شود که قلبمان بوی عجب و تکبر گرفته.... بوی نفاق... باید بترسیم از آنکه خود را زیادی تحویل گرفته ایم و بزرگ شمرده ایم... البته آنطرفش هم وجود دارد، هر وقت به خود اجازه دادیم با هر لحنی زبان به نصیحت دیگران بگشاییم و در جمع آنها را خرد کردیم باید بهراسیم که داریم حقی را ضایع می کنیم...
اینها را که می خوانم خوب می فهمم آن زمانهایی که دیگران از من رنجیده اند از راه درست فاصله گرفته بودم....
* بلند مرتبه ترین مردم نزد خداوند در روز قیامت کسى است که در روى زمین بیشتر در نصیحت و ارشاد مردم قدم بردارد (پیامبر صلی الله علیه و آله).
موعظه را بپذیر و به آن عمل کن، زیرا موعظه نزد مؤمن از عسل ناب شیرین تر است و براى منافق از بالا رفتن از پله بر پیر مرد کهنسال دشوارتر است (لقمان حکیم).
مؤمن نیازمند سه چیز است: توفیقى از پروردگار، پند دهنده اى از درون خویش و پذیرش از نصیحت کنندگان (امام جواد علیه سلام).
داستان غریبی است داستان هجرت...
داستان جملات حضرت ابراهیم آن زمان که از آتش مکرشان نجات می یابد...
آنزمان که هیچ گوشی سخنانش را نمی شنوند...
وَقَالَ إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلَى رَبِّی... إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ...
من به سوى پروردگارم از شما دورى مى جویم که عزیز و حکیم تنها اوست...
هجرت کرد به سوی او...
وَ قَالَ إِنى ذَاهِبٌ إِلى رَبى سیهْدِینِ...
به سوی او رفت، همان که هدایت به دست اوست...
باید رفت... و من می دانم روزی خواهد آمد که نامش روز حسرت است برای تک تک لحظه هایی که در دیاری غیر او تباه شده...رفتن به سوی او... فغان از پایی که بسته شده به زنجیر دنیا...
*آیات مبارکه 26 سوره عنکبوت و 99 صافات...
امشب از آن شب هایی است که می نویسم و خط می زنم...
کوله بار حرف های نگفته وقتی سنگین می شود، دست می برم که بگشایم قفلش را... اما نمی توان رهایشان ساخت...
و خداوند گاهی بین قلوب را الفتی می دهد که با تمامی ثروت های روی زمین هم ممکن نیست...
اصلا خودش از همه ثروت های روی زمین گران بها تر است...
ایکاش دلمان را بسپاریم دست او... که او عزیز و حکیم است...
...
بسپاریم و اعتماد کنیم به قدرت بی کران او...
می دانم... و تنها این دانستن آرام می کند قلبم را...