فرمانده کل قوا...

چند وقتی است که دیگر تحمل قیل و قال سایت های خبری را ندارم...


همیشه تاکید خاصی بر کارهای تشکیلاتی دارد. اینکه اگر دور هم جمع می شویم اوقاتمان تنها به تفریح و شوخی نگذرد و یک برنامه مدون برای فعالیت فرهنگی داشته باشیم... قرار شد من درباره شهدا مطالعه داشته باشم... این روزها اگر فراغتی باشد به جای چرخ زدن در سایت های خبری و شنیدن دعواهایشان به دنبال وصیت نامه های شهدا و خاطراتشان می گردم...


"الهم انی اسئلک ان تملاء قلبی حبا لک... و خشیة منک... و تصدیقا بکتابک... و ایمانا بک... و خوفا منک... و شوقا الیک


یا ذالجلال و الاکرام... حبب الی لقائک... و احبب لقائی... و اجعل لی فی لقائک الراحة و الفرج و الکرامة (معنای این جملات در حدیث لقاء الله کتاب چهل حدیث نقش بسته... که معنی حبب الی لقائک و احبب لقائی چیست... که چطور عده ای از دیدار پروردگارشان خشنودند و عده ای غضبناک)


قبلا چند کلمه‌ای نوشته بودم فکر کنم تکمیلی چندکلمه دیگر باید بنویسم. خدایا! غلط کردم، استغفرالله، خدایا امان، امان از تاریکی و تنگی و فشار قبر و سوال منکر و نکیر در روز محشر و قیامت. به فریادم برس.


خدایا !من دلشکسته و مضطرم. صاحب پیروزی و موفقیت تو را می دانم و بس، و بر تو توکل دارم. خدایا ! تا زمان عملیات فاصله زیادی نیست...


خدایا به قول امام خمینی «تو فرمانده کل قوا هستی»، خودت رزمندگانت را پیروز گردان و شر صدام و کفار را از سر مسلمین بکن (و چه خالی است جای این تفکر در قیل و قال این روزها... از چه بترسیم وقتی فرمانده ما خداست... چه بکشیم چه کشته شویم پیروزیم اگر به عهد خود با او وفا کنیم)


خدایا ! از مال دنیا چیزی جز بدهکاری و گناه ندارم.


خدایا ! تو خود توبه مرا قبول کن و از فیض عظمای شهادت، نصیب بهره مندم ساز. از تو طلب مغفرت و عفو دارم... یا واسع المغفرة ، یا سبقت رحمتة غضبه...


از همسر خوب و ایثارگرم کمال تشکر و سپاسگذاری را دارم. انشاء‌الله که مرا می بخشی. الحمدالله اگر خداوند فرزندی لطف و کرم فرمود، به سلامتی او را مهدی و زهرا اسم بگذار و از خوراک و طعام حلال و طیب به او بخوران و او را سرباز و طلبه امام زمان بار و تربیت کن که این خود هدیه‌ای است به پیشگاه خداوند باری تعالی و کاهشی باشد از عذاب قبر و آخرت و قیامت.


می دانم در امر بیت المال امانتدار خوبی نبودم و زیاده روی کرده باشم . خلاصه برایم رد مظالم و آمرزش بخواهید. والسلام خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار رزمندگان اسلام پیروزشان بگردان" حسین خرازی 1/10/1365


اصولاً نگاه حاج حسین به مسائل، سوای نگاه بود که ما داشتیم. بیشتر می‌دیدم که از ظواهر امور گذر می‌کند به باطن و معنا را می‌بیند. این بود که باورهایش برای ما عجیب بود. برای نمونه، یادم است یک مأموریت داد برویم مقر برای تهیه تدارکات. اما قبل از این‌که راهی‌مان کند، گفت: وقتی می‌روید قرارگاه تدارکات بگیرید یا مهمات بگیرید، دروغ نگویید؛ آمار اشتباه ندهید. هر چه توی انبار دارید بگویید. من نمی‌خواهم خدای ناکرده بچه‌های مردم غذای شبهه‌ناک، غذایی که با یک دروغ تهیه شده بخورند. چون اگر غذای شبهه‌ناک یا غذایی که بر اساس آمار نادرست به دست آمده بخورند، این غذا در جنگیدن آن‌ها اثر می‌گذارد؛ آنان نمی‌توانند خالصانه و با تمام وجود بجنگند. اگر خدای ناکرده چنین اتفاقی بیفتد، ما مسئول هستیم و باید در پیشگاه خدا پاسخ بدهیم.

می‌گفت: اگر مهمات آرپی‌جی را بیش از سهم خودتان بگیرید، بسیجی به جای این که آن را به تانک دشمن بزند، توی هوا شلیک می‌کند؛ بنابراین، ما باید وظیفه شرعی خود را انجام دهیم؛ خدا بقیه کارها را درست می‌کند.



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد