نگار من که به سفر می رود...

مهمانی خداحافظی است...


نگارم آهنگ سفر کرده... رهسپار است به سوی همسرش، به همان سرزمین پر از برف و یخ در شمال اروپا، به غربتی که از رفتنش معاف شدم...


موقع خداحافظی آرام در گوشش می گویم مراقب روحت باش نگاری... آدم ها در غرب راحت سقوط می کنند... و وقتی با چشمانی خیس می گوید اگر با فکر زندگی پس از مرگ قدم برداری دنیایت تغییر می کند؛ قلبم آرام  می شود... اشک هایم را نگه می دارم برای سجاده...


خدای مهربان می سپارمش به شما.... به همسفری با قرآن و تسبیحی که خیلی برایم عزیزند...


می سپارمش به شما... او هم می رود در لیست افرادی که به شما سپردمشان و دل را بدان امید آرام کرده ام...


الوداع رفیق...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد