به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست

-- از عمار بن یاسر ـ رضى اللّه عنه ـ حکایت شده که در واقعه صفین گفت: خدایا تو مى دانى که اگر من بدانم رضاى تو در این است که خود را به دریا افکنم، این کار را خواهم کرد. و خدایا تو مى دانى که اگر بدانم رضاى تو در این است که نوک شمشیر را در شکم خود فرو کنم تا از پشتم خارج شود، این کار را خواهم کرد، خدایا از آنچه که به من تعلیم دادى آموختم و دانستم که من امروز کارى را که خوشایندتر باشد نزد تو از جهاد با این گروه فاسقین انجام نمى دهم ...




-- احادیث در باب رضا و ابتلای مومنان بسیار است که خداوند ـ تبارک و تعالى ـ به واسطه محبت و عنایتى که به اولیاء و مؤمنین دارد آنها را مبتلا فرماید در دنیا. و عمده سرّ آن، آن است که اگر آنها را در ناز و نعمت قرار دهد به حسب نوع، رکون به دنیا پیدا کنند، و از لذات و شهوات دنیا در ملکوت قلب آنها آثارى واقع شود که محبت و علاقه آنها را به دنیا زیاد کند، و قهرا از حق تعالى و دار کرامت او و از ملکوت نفس و اصلاح امراض آن غافل شوند، و از کسب فضایل نفسانیه بازمانند.


بالجمله، اگر کسى دقت در حال نوع اغنیا کند، مى یابد که غنى و ثروت و صحت و سلامت و امنیت و رفاهیت، اگر در انسان جمع شد، کم دلى است که بتواند خود را از فسادها و امراض نفسانیه حفظ کند، و از سرکشى نفس خوددارى کند. شاید براى همین نکته بود که جابر بن عبدالله ـ قدس سره ـ به حضرت مولا باقر العلوم ـ صلوات الله علیه ـ عرض کرد که: من فقر از غنى و مرض را از صحت بیشتر دوست دارم . چون از خود اطمینان نداشت که بتواند خود را آن طور که مى خواهد با رفاهیت و سلامت حفظ کند، و از سرکشى نفس مطمئن نبود. ولى حضرت باقر ـ سلام الله علیه ـ چون مقامش فوق عقول بشر است به مناسبت افق جابر و به واسطه تعلیم او و دستگیرى او در سلوک الى الله ، مقام رضا را اظهار فرمود، و از محبت الهیه جذوه اى ابراز فرمود که: ما هر چه از دوست مى رسد آن را دوست داریم. بلیات و امراض و مقابلات آن در سنت عاشقان و مذهب محبان یکسان است.


-- در ادامه بحث اسما حسنی... دعای معراج... گوش جان فرا دهید...



نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:51

بعضی ابیات را و حرف ها را به دید آرزویی عمیق اما دور و دیرینه میخوانم...
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد

[ بدون نام ] سه‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:08

دیروز با یکی از دوستان صحبت میکردم. از آدمها و خودخواهی هایشان شاکی بود. اول سکوت کردم، اما بعد کمی که با هم مسیر را طی کردیم تصمیم گرفتم حرفی که در ذهنم بود و خودم را با آن راضی کرده بودم به او هم بزنم شاید مفید باشد.
گفتم چرا ناامید شدن از آدمها؟ چرا برای خطاهای بزرگ دیگران جایی نگذاشتی؟ من و تو خطای بزرگ نداریم؟ اول گفت خب من از آنها ناراحت نشدم؛ ولی ضربه روحی ش را خوردم. و شروع کرد به تعریف کردن سربسته یکی از ماجراها... که چطور یک نفر یک موقعیت خوب را در کمال خودبینی برای خودش ترجیح داده...
دوستم اینجا یک جمله ای گفت... گفت که «البته همه اینها دست خداست» و این را در شرایطی داشت میگفت که رسیدنش به آن شرایط «حتمی» بود. این گره خوردن قلبش با خدا غبطه و تحسین عجیبی را در وجودم برانگیخت.
کمی که جلوتر آمدیم و از تعریف کردنش گذشت و من داشتم میگفتم که نه... و باید به آدمها طوری خطایشان را میگفتی، کمی نگاه عاقل اندر سفیه ام کرد. نگاهش را که دیدم سکوت کردم گفتم حرف پرتی زدم؟ گفت تو شرایط را نمیدانی خب. من هم خیلی وقت ها همین حرف ها و برخوردهای تو را دارم. ولی آن شرایط خاص بود.
کاملاً راست میگفت. کاملاً.... و آنجا حرفش را قبول کردم.
بعد که جدا شدم. با خودم فکر میکردم یعنی اگر حتماً تمایل داشت که این کار را انجام دهد و آنها را از اشتباهاتشان باخبر کند؛ آیا راهی برایش باز نمیشد....

نقطه ارتباطی داستان با پست همین جاست. که چیزی که درست است و رضای حق، چقدر رویش ایستادگی میکنیم. (تازه این را برای کسی میگویم که پایه اولیه ایمانی اش تحسین برانگیز است)
((خارج از موضوع: همین دوستم یک بار status زیبا و مهمی گذاشته بود: بیده الخیر و هو علی کل شی قدیر....))

با فردی حرف میزدم و از دغدغه های «مسجد» میگفتم، چند آسیب عمیق آن ها را گفت و بعد گفت ترجیح دادم به تخصص علمی ام به جای آن کارها بپردازم. هرچند حرفهایش چند روزی درگیرم کرد و بسیار اثرگذار بود و آن آسیب ها مهم بود و باید کسی میگفت تا توجه میکردم بهشان. اما با تصمیم نهایی اش موافق نبودم.

اینکه یک ارزش و حقی دچار آفت یا سختی حفظ شود، تیشه به ریشه اش بزنیم....

رضای دوست...
اول باید معیاری در دست و قلب داشت که «رضا»یش را به درستی تشخیص داد
و در گام بعد ایستادگی بر سر آن «رضا» مطرح میشود...
و لابد آخر هم «رضا» بودن به «رضا»یش... نه آه کشیدن و قبول کردن.

(این دسته بندی کاملاً از دید یک آدم بیسواد است جهت جلب توجه به نکاتی که به نظرش رسیده)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد