خیلی پیش تر ها مطلبی نوشته بودم در مورد کمال طلبی. این چند وقت این موضوع دوباره ذهنم را درگیر خودش کرده. امام خمینی در کتاب چهل حدیث اشاره زیبایی داشتند به ارتباط ما بین حب دنیا و کمال. افرادی دچار حب دنیا می شوند که کمال را در چهارچوب پدیده های مادی می جویند... مسیری که امام صادق (ع) در شرح آن می گویند همچون نوشیدن آب دریا است که نه تنها عطش را کاهش نمی دهد بلکه در نهایت موجب هلاک خواهد شد...
برخی اوقات این جستجوی کمال در اسکلت دنیا را می توان آشکارا دید اما گاهی متاسفانه اینچنین عیان نیست، انگار در لایه های زیرین و پشت چند کلام حق که از آنها استفاده باطلی می شود پنهان شده. گاه می بینم که عمرم برکتی ندارد. بدجور دچار اصطکاک با دنیای اطرافم می شوم. در این مواقع اگر کمی دقت کنم چراغ خطر بزرگی که مدتی است آن گوشه روشن شده را می بینم که پیام می دهد حواست را جمع کن یک جای کارت اشکال اساسی دارد.
حالا می رویم به سراغ یک موضوع دیگر...
وَ مَنْ أَرَادَ الاَخِرَةَ وَ سعَى لهََا سعْیَهَا وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئک کانَ سعْیُهُم مَّشکُوراً...و هر که آخرت را بخواهد و کوشش خود را همه براى رسیدن به آن قرار دهد آنان سعیشان قبول شده و صاحب اجر خواهند بود...
در تفسیر این آیه نوشته شده کلمه "سعى" به معناى راه رفتن تند و سریع است، اما نه به حدى که دویدن بر آن صدق کند، ولى در مطلق جد و جهد در هر کارى چه خیر و چه شر نیز استعمال مى شود، حرف "لام" در جمله "وسعى لها سعیها" این سعی را اختصاص می دهد به آخرت و چنین معنا مى دهد که "هر که کوشش کند و مجدانه کوشش کند و کوششى کند که مختص به آخرت است، کوششی که لایق آخرت است...
حالا اشکال این حقیر کجاست... اشکال در آنست که حتی اگر خیال کنم که بخش "من اراد الاخره" وجود داشته باشد، در این راه نیاز به "سعی" است... حرکت تند و سریع... اینگونه بی خیال و فارق از هر گونه مسئولیت نمی توان قدم زد.
برگردیم سر موضوع کمال، احساس می کنم یکی از دلایل این کند روی، کمال گرایی در انتخاب مسیر به جای تلاش لازم برای رسیدن است. وقتی داری آرام قدم می زنی می بینی افرادی با سرعت از کنارت رد می شوند... خوب که نگاهشان می کنی می بینی این افراد کارهای ساده زندگی را به حد کمال درست انجام می دهند... از همین لحظات و عرصه های کوچک به کمال رسیده اند... در کوله بارشان کارهای بزرگی نیست اما همان کوچک ها را درست انجام داده اند و منتظرند تا خداوند توفیق انجام کارهای بزرگتر را نیز نصیبشان کنند... انجام کارهای بزرگ توفیق و توان می خواهد عزیز جان...
*آیه 19 سوره مبارکه اسرا
ما مکلف به وظیفه ایم نه به نتیجه ..
من هر وقت این جمله رو فراموش می کنم
می بینم کیفیت فدای کمیت میشود ..
هدف وسیله را توجیه می کند..
اخلاق نسبی می شود
و خلاصه
کارهای مهم اما کوچک فدای بزرگ ها می شوند ..
فکر می کنم توفیق کیمیاست ..
به هر که بدهند
مس را طلا می کند
وشاید کسی توفیق پیدا می کند برای مسئولیت های بزرگ
که در امور کوچک و گاه روزمره امین بوده باشد
خیلی زیبا اصل کلام را گفتی... دعا کنیم برای اینکه اهل تلاش باشیم...