شرح حدیث اول... جهاد با نفس (قسمت اول)

 از دیشب خواندن کتاب شرح چهل حدیث امام خمینی را شروع کردم. تصمیم گرفتم اگر توفیقش را داشتم هر شب شرح یک حدیث را بخوانم و در وبلاگ نیز منتشر کنم.


همانا پـیـغـمـبـر، صـلى الله عـلیه و آله ، فرستاد لشکرى را. پس چون که برگشتند فرمود: آفـریـن بـاد بـه گروهى که به جاى آوردند جهاد کوچک را، و به جاى ماند بر آنها جهاد بزرگ. گفته شد اى پیغمبر خدا چیست جهاد بزرگ ؟ فرمود: جهاد نفس است.


بـدان کـه اول شـرط مـجـاهـده بـا نـفـس و حـرکت به جانب حق تعالى تفکر است.


تـفـکـر در ایـن مـقام عبارت است از آنکه انسان لااقل در هر شب و روزى مقدارى ـ ولو کم هم بـاشـد ـ فـکر کند در اینکه آیا مولاى او که او را در این دنیا آورده و تمام اسباب آسایش و راحـتـى را از بـراى او فـراهـم کـرده، ... و این همه بسط بساط نعمت و رحـمـت کـرده ، و از طـرفـى هـم ایـن هـمـه انـبـیـا فـرسـتـاده ، و کـتـابـهـا نـازل کرده و راهنماییها نموده و دعوتها کرده ، آیا وظیفه ما با این مولاى مالک الملوک چیست ؟ آیـا تـمـام این بساط فقط براى همین حیات حیوانى و اداره کردن شهوت است که با تمام حـیـوانـات شـریـک هـستیم ، یا مقصود دیگرى در کار است ؟


مـنـزل دیـگـر کـه بـعـد از تـفـکـر از بـراى انـسـان مـجـاهـد پـیـش مـى آیـد، مـنـزل عـزم اسـت.


عزمى که مناسب با این مقام است عبارت است از بناگذارى و تصمیم بر ترک معاصى، و فعل واجبات، و جبران آنچه از او فوت شده در ایام حیات، و بالاخره عزم بر اینکه ظاهر و صـورت خـود را انـسـان عـقـلى و شـرعـى نـمـایـد کـه شـرع و عـقـل بـه حـسب ظاهر حکم کنند که این شخص، انسان است.


و از امورى که لازم است از براى مجاهد، مشارطه و مراقبه و محاسبه است .


مشارطه آن اسـت کـه در اول روز مثلا با خود شرط کند که امروز برخلاف فرموده خداوند تبارک و تعالى رفتار نکند. و این مطلب را تصمیم بگیرد.


و پـس از ایـن مـشارطه، باید وارد مراقبه شوى. و آن چنان است که در تمام مدت شـرط. مـتـوجـه عـمـل بـه آن بـاشـى، و خـود را مـلزم بـدانـى بـه عمل کردن به آن، و اگر خداى نخواسته در دلت افتاد که امرى را مرتکب شوى که خلاف فـرمـوده خـداسـت، بدان که این از شیطان و جنود اوست که مى خواهند تو را از شرطى که کـردى بـاز دارنـد. بـه آنـهـا لعـنـت کـن و از شـر آنـهـا بـه خـداونـد پـنـاه بـبـر، و آن خیال باطل را از دل بیرون نما.


و بـه هـمـیـن حال باشى تا شب که موقع محاسبه است . و آن عبارت است از اینکه حـساب نفس را بکشى در این شرطى که با خداى خود کردى که آیا به جا آورد، و با ولى نـعـمـت خـود در ایـن معامله جزئى خیانت نکردى ؟ اگر درست وفا کردى، شکر خدا کن در این توفیق و بدان که یک قدم پیش رفتى و مورد نظر الهى شدى، و خداوند انشاءالله تو را راهـنـمایى مى کند در پیشرفت امور دنیا و آخرت و کار فردا آسانتر خواهد شد.


و از امـورى کـه انـسـان را معاونت کامل مى نماید در مجاهده با نفس و شیطان، و باید انسان سـالک مـجاهد خیلى مواظب آن باشد، تذکر است. آن در این مقام عبارت است از یاد خداى تعالى و نعمتهایى که به انسان مرحمت فرموده .


نظرات 3 + ارسال نظر
امیر دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 16:51

تبریک

ان شاء الله بتونید عامل هم باشید

و ممنون که به اشتراک میگذارید

من که جدیدا جرات ندارم این کتاب و همچنین کتاب گناهان کبیره را بخونم

انشاالله...

ببهشید دیر پاسخ می دم. این روزها سرم کمی شلوغ شده.

حسینی دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 18:31

علم و عمل ارتباط بسیار جالبی دارند،
حالا که قرار شده علم بالا بره، شاید به موازاتش جدی شدن در عمل به شدت ضروری باشه...

به بحث عمیق تر و جذاب تر پیرامون علم و عمل و اراده و .... علاقمندیم.

بله موضوع بسیار جالبی است.

انشاالله اگر فرصت کافی یافت شد درباره اش صحبت می کنیم...

بسیار شرمنده ام که دیر پاسخ می دم، دیشب درست باز نمی کرد این صفحه را و من هم دیگر فراموش کردم.

حسینی پنج‌شنبه 24 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:20

علم‌ به‌ آموختن‌ نیست‌. علم‌ نوری‌ است‌ که‌ در دل‌ کسی‌ که‌ خدا ارادة‌ هدایت‌ او را نموده‌ است‌ واقع‌ میشود. پس‌ اگر علم‌ میخواهی‌، باید در اوّلین‌ مرحله‌ در نزد خودت‌ حقیقت‌ عبودیّت‌ را بطلبی‌؛ و بواسطة‌ عمل‌ کردن‌ به‌ علم‌، طالب‌ علم‌ باشی‌؛ و از خداوند بپرسی‌ و استفهام‌ نمائی‌ تا خدایت‌ ترا جواب‌ دهد و بفهماند.

حدیثی از امام صادق،
در ادامه حدیث توضیحات مفصل تری هم از امام آمده

بسیار حدیث زیبا و عمیقی است، ایکاش این روزها فرصت تفکر و بحث در خصوصش را داشتم. انشاالله مفصل در موردش فکر می کنیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد