گاهی کلمات دو بعدی اند ...بی جانند... مجموعه ای از حروف که کنار هم چیده شده و ساکت در گوشه ذهنت نشسته... .مثل یک خط صاف بر روی کاغذ.
گاهی هم جان می گیرند، هویت پیدا می کنند. دیگر یک کلام ساده نیستند. تبدیل به مفهومی می شن که با تمام وجود حسشون می کنی و یا حتی به وضوح می بینی.
دیروز برای من روز تولد تعدادی از همین کلمات بی جان بود. کلماتی که شنیده بودمشون اما هنوز برایم جانی نداشتند.
دیروز به این باور رسیدم که تا آنجایی که ممکن هست باید کلامی را که به حقانیتش باور داری منتشر کنی. شاید کلامت از گوش خیلی ها رد نشود. اما بر روی همان تعدادی که دریافتش می کنند ممکنه موثر باشد. اگر حتی مرحله تولدش خیلی طولانی به نظر برسه،باید صبر کرد و امیدوار بود. امید به این که از این همه دانه ای که پراکنده کردی روزی چند درخت رشد کند، گرچه زمینش هنوز خیلی خشک به نظر برسد.
پ.ن: میلاد حضرت محمد (ص) را که بسیار دوستشون دارم به همه انسانها از بدو خلقت تبریک می گم.
پ.ن 2: داشتم ایمیلم را چک می کردم که به مطلبی به عنوان توصیه های یک پلیس برخوردم. فکر می کنم مطلب ترجمه ای از یک متن انگلیسی بود. گفته بود که خانم ها دست از مهربانی و دلسوزی نسبت به غریبه ها بردارن چون خیلی از قاتل های زنجیره ای از همین احساسات استفاده می کنند. مثلا گفته بود که اگر در نیمه شب صدای گریه بچه ای رو در راهرو شنیدین هیچ وقت از خانه خارج نشین و به پلیس زنگ بزنید. ممکنه این کار حیله ای باشه برای بیرون کشیدن شما از خانه. از خواندنش دچار ترس شدم... تو چه دنیای وحشتناکی زندگی می کنیم!!!
دو نکته جالب هم داشت اول اینکه که اگر کسی خواست کیفتون رو بدزده به جای اینکه بهش تحویل بدین به یک نقطه دور پرتابش کنید و دوم اینکه از آرنجتون برای ضربه زدن استفاده کنید چون قوی ترین جای بدن شماست (البته نمی دونم حرف درستی است یا نه).
سلام بر دوست گلم.
انشاالله برای شما هم مبارک باشه :)
نمیدونم گاهی خاصیت حرف دل چیه که این همه قشنگ و تمیز میاد روی قلب آدم میشینه، اصلاً پهن میشه و کلی هم تاییدیه میگیره.
هر چند گاهی ممکنه مصادیق متفاوت باشه :دی از یه حس یکتا. یا توصیف یکتا.
نمیدونم منظورت دقیقاً چی بود،
ولی حس مشابهی که داشتم رو یه نونمه شو میگم... چون خیلی ازش لذت بردم، وقتی که داشتم تفسیر سوره ناس را میخوندم،
دقیقاً حس میکردم چقدر کلاس این چند کلمه برای من، پیش ذهن و قلبم بالا رفته،
پیش از اون سوره ای بود که میگفتن وقت سفر با سه «قل» دیگه بخونش، و من چندان به عمقش توجه نمیکردم شاید. اما بعد از توجه به مفهومش(به کمک مطالعه تفسیر) شد یه نقطه مطلوب، توصیف یه روح و زندگی قشنگ...
مهدیه جان ببخشید داره از موضوع حرفت خارج میشه ها، ولی دوست دارم یه بخش هایی را نقل کنم:
قابل توجه اینکه در اینجا روى سه وصف از اوصاف بزرگ خداوند ( ربوبیت و مالکیت و الوهیت ) تکیه شده است که همه آنها ارتباط مستقیمى به تربیت انسان ، و نجات او از چنگال وسوسه گران دارد.
البته منظور از پناه بردن به خدا این نیست که انسان تنها با زبان این جمله را بگوید ، بلکه باید با فکر و عقیده و عمل نیز خود را در پناه خدا قرار دهد ، از راههاى شیطانى ، برنامههاى شیطانى ، افکار و تبلیغات شیطانى ، مجالس و محافل شیطانى ، خود را کنار کشد ، و در مسیر افکار و تبلیغات رحمانى جاى دهد، و گرنه انسانى که خود را در معرض طوفان آن وسوسهها عملا قرار داده ، تنها با خواندن این سوره و گفتن این الفاظ بجائى نمىرسد.
با گفتن رب الناس اعتراف به ربوبیت پروردگار مىکند ، و خود را تحت تربیت او قرار مىدهد.
تفسیر نمونه ج : 27ص :472
با گفتن ملک الناس خود را ملک او مىداند ، و بنده سر بر فرمانش مىشود.
و با گفتن اله الناس در طریق عبودیت او گام مىنهد ، و از عبادت غیر او پرهیز مىکند ، بدون شک کسى که به این صفات سهگانه مؤمن باشد ، و خود را با هر سه هماهنگ سازد از شر وسوسهگران در امان خواهد بود .
ادامه اش هم خیلی قشنگه. توضیح «وسواس» «خناس» ... و بعضی نکات تکمیلی.
انتشار.... این روزها، به خاطر همون مساله مسجد و .... و در پی تفکرات مدام و گاه و بی گاه، خیلی نکات زیادی از ذهنم در این مورد گذشته، عوض کاری کردن، شده ام یه ذهن با بی شمار علامت سوال، که راه چیه؟ برنامه چیه؟ بهترین برخورد کدومه؟ مطلوب ترین راه چیه؟ ...
صبر، خیلی مفید و گاهی خیلی سخت.
اما به نظرم یه چیز دیگه هم لازمه، نمیدونم چیه؟ نیت درست؟ اتصال به جایی؟ یه نوع دستاویز؟!؟!؟!
و چقدر این تفکرات مناسبت داره با این روز، میلاد پیامبر و امام صادق! درود خداوند بر ایشان.
سلام دوست بسیار خوبم
کامنت هات همیشه بهم انرژی می دن و خوشحالم می کنند. برخی اوقات رشته های نامرئی محبت بین افراد خیلی جالب کشیده می شن.
خیلی ممنونم به خاطر نکاتی که از تفسیر قرآن گفتی. خیلی مفهوم زیبایی داشت.
منظورم بیشتر معطوف به بعد زمان بود. اینگه گاهی برخی کلمات را دریافت می کنی اما همون لحظه در وجودت شروع به رشد نمی کنند. گاهی تا یک مدتی در خواب فرو می رن و بعد از گذشت زمان ناگهان جوانه می زنند. داشتم به این فکر می کردم که برای جوانه زدنشون هم باید خاک مساعد باشه و هم اینکه باغبان خوبی داشته باشی والبته بیشتر به این نکته فکر می کردم که اگر بتوانم سعی کنم خودم باغبان خوبی باشم. برای اینکار شاید بایستی هم مهربان باشی و هم صبور، مانند پیامبر اکرم (ص).
سلام بر مشاور مهربان ما :دی
غرض از مزاحمت...
یه لینکی بود که مختصراً در مورد موضوعش با هم حرف زده بودیم...
http://ghabr.blogfa.com/post-52.aspx
و البته مرتبط با امروزی که گذشت...
از فکر کردن به معضلات، تلاش برای ریشه یابی، و ... خوشم میاد.
امیدوارم در این مرحله نمونه.
سلام بر دوست و همراه مهربان تر ما
جالب بود. البته شاید دلایل دیگری هم بتوان برایش متصور شد. چون اطلاعاتم کافی نیست دربارشون صحبت نمی کنم اما احتمالا ریشه های تاریحی بیشتری بتوان یافت.
ممنونم دوست جان.
تعبیر کلمات به دانه خیلی خیلی جالب بود
توصیه های پلیسی هم مفید بود ولی از اون کلامتیه که خود من بهش توجه نمیکنم البته بی تاثیر هم نیست باعث میشه بیشتر احتیاط کنم
:)
چندا توصیه دیگر هم بود، مثلا زمانیکه کنار در ماشینتون یک ون پارک شده از در دیگر سوار شوید چون این روش بسیار خوبی برای کشیدن افراد داخل ون هست و یا در صورتیکه شما را داخل صندوق ماشین انداخته اند
چراغ های عقب را در آورید و دستتان را از سوراخ بیرون برده، دیوانه وار آن را تکان دهید. راننده شما را نمیبیند، اما سایرین میبینند. این کار جان افرادی ر نجات داده است