سفر به ماورای خود بینی و خود خواهی


"پس معنای خواب من این بوده است. پاشنکا دقیقا همان کسی است که من باید می بودم و نبودم. من برای مردم زندگی کردم، ولی خدا را بهانه کرده بودم، در حالی که او برای خدا زندگی می کند و مردم بهانه اویند. دادن یک لیوان آب به کسی، بدون انتظار هر گونه پاداشی، ارزشمند تر از تمام کارهای خیری است که من برای مردم کرده ام. بله، این یک عمل خدا پسندانه است. ولی آیا در هیچ کدام از کارهای من سهمی برای خدمت خالصانه به خداوند وجود نداشته است؟ چرا، وجود داشته، ولی آنها همه در پوششی از منیت بوده اند. برای همچو منی، که دارای منیت باشد، خدایی وجود ندارد. می روم تا او را بیابم..."


"کاتاسکی از این برخورد بسیار خوشنود شده بود، زیرا فهمیده بود قضاوت مردم درباره او دیگر برایش اهمیت ندارد. کاتاسکی هر قدر کمتر به عقیده دیگران اهمیت می داد، بیشتر خداوند را در وجود خویش احساس می کرد" 


دو پاراگراف فوق از کتاب پدر سرگی (سرگئی) لئو تولستوی آورده شده. پدر سرگی که اسمش کاتاسکی است، در جوانی ناگهان ارتش و نامزد زیباش که ندیمه ملکه بوده را رها می کند و به کلسیا می پیونده، در دوران کشیشی بسیار مشهور بوده و از نقاط مختلف برای گرفتن شفا به او مراجعه می کردند، اما پنهان از نظر همه او همیشه با خودش و درونش درگیره و خود را بزرگترین گناهکار می داند. دو پاراگراف فوق مربوط به انتهای داستان است که او کلیسا را رها کرده و خادم خداوند می شود.


این هفته بحث بر سر خود سازی بود. قرار شد شرط هایی برای خودمان قرار بدیم و بر طبق آن پیش بریم. فکر می کنم یکی از بهترین شرط ها تلاش برای بی ارزش شدن مسائل مادی و تایید سایر افراد و پیدا کردن خلوص در اعمالمان باشه. گرچه رسیدن به آن آسان نیست. برای خود من زمانی، این مسئله به نوعی اتفاق افتاد، اکثر افراد خانواده و دوستانم با تصمیمی که گرفته بودم مشکل داشتند و عمل کردن بر خلاف نظر و تایید دیگران برای هدف دیگری در من بسیار اثر گذار بود. در نامه های 16 ، 17 ، 18 و 19 کتاب رسائل استاد علامه کرباسچیان نیز به زیبایی این مورد شرح داده شده. 


"بعضى گمان مى‏کنند که اوّل باید حالت توحید و خلوص بیاید تا انسان از غم و افسردگى نجات پیدا کند؛ ولى مطلب کاملاً برعکس است. انسان باید ابتدا از مسائل مادّى بگذرد و سود و زیان در نظر او یکسان گردد تا روزنه‏اى از توحید و خلوص در قلب او باز شود. کسى که دلش از افکار پریشانِ مادّى مالامال است و ظرف روحش از غم‏ها و غصّه‏هاى جانکاه مملوّ است، امکان ندارد که با خدا ارتباط حقیقى پیدا کند. باید از تمام غم‏ها خالى شد تا غم او و فکر او در روح پیدا شود.

حافظ مى‏گوید:

چون غمت را نتوان یافت مگر در دلِ شاد
ما به امّید غمت، خاطرِ شادى طلبیم"


پ.ن ۱: درود آتشین من به روح بلند تو باد که از محدوده تنگ و باریک خودبینی و خودخواهی بیرون است و جولانگاهش عظمت آسمانها و اسماء مقدس خداست (وصیت نامه شهید چمران به امام موسی صدر).


پ.ن 2: چه خوب است که اگر می مانی برای خدا بمانی و اگر می روی نیز برای خدا بروی.

نظرات 3 + ارسال نظر
Farhad دوشنبه 19 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 19:28 http://www.ariayi.vcp.ir

سلام وبلاگ بسیار زیبایی دارید - می خواستم اگه ممکن است از شما درخواست کنم که بنر سایت ما رو در وبلاگ خود قرار دهید اگر قبول کنید ما هم از وبلاگتان حمایت کرده و هر بنر و لوگو و یا لینکی خواستید میتوانید قرار دهید- راستی بعد از درخواست مدیر تالار سایت هم میتوانید شوید
سربلند و پیروز باشید - فرهاد

ویراستار سه‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:06 http://jubani.persiangig.com

باید بگذرد از من ... تمام من ...!!!
::::::::::::::
بیا بلاگم هانی

آمدم هانی

همت سه‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:33 http://heyatonline.blogfa.com

خیلی سخته

بله خیلی سخته، اما تا وقتی نظر دیگران برای ما حائز اهمیت باشه، به خاطرش مرتکب خیلی کارها می شویم. تا زمانی که ذهنمان درگیر مساتل مادی است و همه زندگیمان را اشغال کرده اند نمی توانیم در راه خدا قدم برداریم. اگر می خوایم این مسیر رابریم به نظرم باید از این دروازه عبور کنیم وگرنه فکر نمی کنم به نتیجه برسیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد